درباره کتاب «آقای پیپ» نوشته لوید جونز
آرزوهای بزرگ آقای چپول
مارال اسکندری*
لوید جونز، نویسنده نیوزلندی، کتاب «آقای پیپ» را از زبان دخترکی نوجوان و سیاهپوست به نام ماتیلدا مینویسد. ماتیلدا به همراه مادرش در جزیرهای با کمتر از شصت نفر سکنه واقع در کشور پاپوآ گینه نو زندگی میکند. پدرش برای کار به استرالیا رفته و آنها مدتهاست که از او بیخبرند. مردم با بدویتی آمیخته به انسانیت روزگار میگذرانند و آن کس که در آنجا تافتهای جدابافته مینماید آقای واتس است؛ سفیدپوستی که به همراه همسرش، خانم گریس، که از همنژادان مردم جزیره و ماتیلدا است در خانهای دورتر از محل سکونت بومیها (خانه کشیش سابق) زندگی میکند. او که در جزیره به آقای چپول معروف است در روزهای مشخصی همسر بیمارش را بر گاری سوار میکند و درحالیکه یک دماغ دلقکی بر صورتش گذاشته در جزیره قدم میزند. واتس یا همان چپول بر حسب اتفاق یا بهتر است بگوییم سرنوشت، معلم مدرسه جزیره میشود. او که دانش کمی برای آموزش کودکان دارد همه تلاش خود را برای نجات آن روحهای کوچک و فرشتهسان به کار میگیرد و آنچه را در چنته دارد هر روز به ماتیلدا و همسنوسالهای او یادآور میشود. او از اهالی جزیره کمک میگیرد تا با بچهها از تجربیات خود حرف بزند. یکی از بهترین بخشهای کتاب، آن صفحاتی است که مادرها و پدرها سر کلاس درس حاضر میشوند و از سادهترین چیزها برای بچههای خود سخن میگویند؛ چیزهایی که همه ریشه در بیسوادی ناب دارند. بیسوادی از آن جهت که مردم جزیره از زمان عقب افتادهاند و ناب به این منظور که وابسته و دلبسته طبیعت و ذات بشریت هستند.
اما آنچه مسیر داستان را تغییر میدهد کتاب «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز نویسنده قرن نوزدهم انگلستان است. آقای واتس تصمیم میگیرد هر روز یک فصل از این کتاب را سر کلاس بخواند. کودکان با دنیای جدیدی آشنا میشوند که حتی در مخیله پدر و مادرهایشان هم نمیگنجد. ماتیلدا در جایی از کتاب میگوید: «دنیایی که آقای واتس ما را به فرار به آن تشویق میکرد، نه استرالیا بود و نه مزربی. حتی قسمت دیگری از جزیره هم نبود. آن دنیا، انگلستان قرن نوزدهم آرزوهای بزرگ بود.»
ماتیلدا بیش از سایرین جذب داستان دیکنز میشود و با پیپ، شخصیت اصلی داستان «آرزوهای بزرگ» همذاتپنداری میکند. کار به جایی میرسد که وقتی کتاب در حادثهای دردناک و تاثرآور از بین میرود او سعی در یادآوری و بازخوانی سطر به سطر داستان مینماید. میشود گفت: آقای پیپ، روایتگر آن بخش از نهاد آدمی است که با دلسپردن به رویای قصهها خود را از جهان واقع میرهاند و گاه با همین رویاها سرنوشت دیگری برای خود رقم میزند.
وقتی همه آنچه در جزیره است توسط شورشیان به آتش کشیده میشود و مردم جزیره در نادانی و ناتوانی محض، آقای واتس را مسبب این بیرحمی میدانند، او دوباره از جایگاه آموزگاری به زیر آمده، همسرش را بر گاری سوار میکند و در جزیره قدم میزند. خانم گریس یک از اهالی جزیره است که برای تحصیل به استرالیا مهاجرت کرده بوده و بعد از چند سال با آقای واتس درحالیکه افسرده و بیمار است به جزیره بازمیگردد. کسی از آنچه بر او رفته خبری ندارد. اما همه از جمله مادر ماتیلدا دیگر او را دوست ندارند. چون که او از بورسیه تحصیلی که میتوانست حق هر کدام از همسنوسالهای گریس باشد استفاده کرده و بهجای اینکه دندانپزشک بشود با چپول به جزیره بازگشته است.
داستان فراز و فرودهای بسیاری دارد. آنجا که خوانش کتاب «آرزوهای بزرگ» و کنفرانسهای ساده و ابتدایی اهالی جزیره به حد کافی برای خواننده جالب میشود و او را با شیرینی بیپیرایگی و آرامشی توام با رویا و جهالت سرخوش میکند، داستان لحظات هیجانانگیز و ناراحتکنندهای را بر خواننده تحمیل میکند. تکان محسوسی که در داستان است از یک خطیبودن جدایش میکند. خواننده را با خود به اوج میبرد و با موقعیتهای حساس و سرنوشتسازی روبهرو میکند. مادر ماتیلدا، یک زن مذهبی است که در مقابل آقای واتس قرار دارد و بر این گمان است که او با آرزوهای بزرگ و آقای پیپ دخترش را مجذوب دنیایی نموده که از حقیقت دور کرده و این عصبیت و ترسی که از ناتوانی مردم جزیره در مقابل شورشیان وجود دارد خواننده را به چالشی بیمانند میکشاند؛ مبارزه میان حقیقت و واقعیت، تمدن و بدویت، عاطفه و وظیفه.
آقای واتس، این اسیر تاریکیها وقتی خود را مقهور نافهمی اکثریت مییابد بار دیگر تنهایی و اندوه بشریت را چون گاری حامل همسرش به دوش میکشد و همچون مسیحی که صلیب را کشانکشان به مسلخ تسلیم میبرد، دست از سر مبارزه نرم و آرزوهای بزرگ و انگستان قرن نوزده برمیدارد. اما سرنوشت بازی دیگری رو میکند؛ آقای پیپ، شخصیتی که از دل داستان دیکنز سر برآورده به یک آدم منحصربهفرد و حقیقی تبدیل میشود و دیگر آینده واتس، ماتیلدا و گویا همه مردم جزیره را رها نخواهد کرد. پس اینبار آقای واتس، خیال و واقعیت، داستان و خاطره را باهم درمیآمیزد و روایت قصهای نو را آغاز میکند. داستان به اوج دیگری نزدیک میشود و هیجان به اوجی دلنشین و دلهرهآور دست مییابد. استخوانبندی داستان چنان از اسلوب نوشتن پیروی میکند که میدانی بعد از فراز، باید فرودی باشد. پس لوید جونز در صفحات پایانی کتاب به گرهگشایی میپردازد و ماحصل داستان را روایت میکند: «رازها آخرین چیزهایی بودند که از آنها دست کشیدیم.» رمان «آقای پیپ» با ترجمهای متناسب با زبان دختر نوجوان سیاهپوست پرورشیافته در زمان و مکانی جدا از آنچه در همسایگیاش، استرالیا، میگذرد، خواننده را به مبارزه میطلبد؛ پیکاری میان آنچه هست و آنچه باید باشد.
* منتقد و داستاننویس