عالمی از نو بباید ساخت
سعیده امینزاده*
تلاش یعقوب یادعلی در طول مسیر حرفهای که طی کرده همواره نشان از هم و غم او در جهت پیشرفت تکنیک روایت داستان داشته است. او مخاطب را از همان آغاز راه و با «حالتها در حیاط» با چنین تلاشی آشنا کرد و دست خود را در شکلدادنهای مدام و متفاوت به خمیره زبان روایت آزمود. در مجموعه اخیرش «متغیر منصور» که عنوان کتاب سوم جایزه ادبی بوشهر را نیز از آن خود کرده، یادعلی نشان داده است که همچنان در همان مسیر پیش میرود. اما در رهگذار چنین کوششی، اشکال مختلفی از آدمها را نیز خلق میکند که بخش دیگری از دغدغههای او برای خلق روایتی بدیع را به رخ میکشد و آن ساختن شخصیتهایی در چنین محمل روایی است. سعی او در اینباره هم در سمتوسویی بدعتگذارانه حرکت میکند. او در اینباره هم از شگردهای متفاوتی اعم از تابوشکنی و بیاعتنایی به قواعد، خلق روابطی با ساختارهای پیچیده، کمکگرفتن از نظرگاههایی غیرمتعارف برای روایت و آفرینش مجموعه عادات و خلقوخوهایی مهجورافتاده در عرصه شخصیتپردازی بهره میگیرد.
شخصیت داستانهای یادعلی لزوما درگیر ماجراهایی با سطح بالای هیجان و تعلیق نمیشوند. درواقع یادعلی نشان داده که همیشه دغدغهاش کشمکش آدمها با همین روزمرهگیهاشان است. در همینها است که شخصیتهای او جوهره مبارزهجو و خلقوخوی عصیانگر خود را به رخ میکشند. مثلا برای مردی مهاجر در گوشهای دورافتاده از ایالتی در آمریکا کشمکش با همین روزمرهگیها است که پیچیدهگیهای روابط و ساختار شخصیتی را رومیکند. ماجراها عموما در بستری که پیرنگ داستان چندان درگیر نشاندادن علل و انگیزهها نیست شکل میگیرند. بنمایهها هم به ساختن چنین فضاهایی دامن میزنند که در آنها روکردن انگیزههای شخصیتها به تعویق میافتد. پرسش هستیشناسانه آدمها آنها را به سمتی سوق میدهد و رفتارهای خارج از ساختارهای عرفی و مألوفشان به سویی دیگر میبردشان. از این روست زنی که خود را مادری مسئول و متعهد به پرورش چهار فرزندش میبیند در مسیری متفاوت از زنجیره علت و معلولی روابط میافتد و شکل فرمولهشدهای که مخاطب را تا نیمههای داستان با خود به پیش برده دگرگون میکند.
داستان «متغیر منصور» در این مجموعه نقطه اوج دستوپنجه نرمکردن یادعلی با تکنیکهای نامتعارف و ساختارشکن شخصیتپردازی اوست. بنمایه اصلی هم در اینجا همان تغییر است و ساختن نقطه عطفی که آدمها دیگر از آن نقطه به بعد آدم سابق نباشند و نموداری متفاوت را در سیروسلوک خویش طی کنند. اما خود روزمرهگی چون هیولایی رخ مینماید و هر کورسوی امیدی را برای تغییر محو میکند. فهرست بلندبالایی که شخصیت اصلی برای تغییر زندگیاش تهیه میکند مدام با شکستها و کاستیها پُر میشود. اما همین جاست که آن روح عصیانگر خاص شخصیتهای داستانی یادعلی سربرمیآورد و مهار کار را در دست خویش میگیرد و تغییر را در مجرایی خارج از هنجارهای موردانتظار رقم میزند؛ تغییری که مقدمهاش ویرانی است.
اینجاست که بار دیگر دست یادعلی را در کار ساختن فضایی متفاوت از روایت میبینیم؛ البته نه در بُعد مکانی و زمانی، چندانکه عادت خیلی از نویسندگان این دوره شده، که در خلق شکلی دگرگونه از زبان و شخصیت.
* منتقد و داستاننویس. از آثار: سِفر سرگردانی