با اهداف مشروطه فاصله داريم
نسلي که در زمان مشروطه زندگي ميکرد خواستههاي بسيار مدرني را از حاکميت پادشاهي موروثي طلب کردند و اهداف بزرگي براي آينده ايران در فکر داشتند. مردم با ادغام مطالبات مذهبي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي تصميمات ساختارشکنانهاي براي اصلاح حاکميت در ايران گرفتند.
در آن روزها بهدليل بيکفايتي مسئولاني که به نوعي اداره کشور را با ساختار شاهنشاهي مديريت ميکردند، نميتوانستند رضايت شهروندان را جلب کنند و همواره مردم آنها را بهدليل کاستيها زير سوال ميبردند چون قدرت در ايران به افراد خاصي ميرسيد اما ملت ميخواستند دسترسي پادشاهان و ديگر نزديکان او به قدرت محدود شود.
بايد به اين موضوع تاکيد کنيم که «جنبش مشروطه» که نهايتا «انقلاب مشروطه» را رقم زدند با توجه به «احکام اسلامي» و با اقتباس از «مفاهيم مذهبي» تصميم به اين محدودسازي قدرت گرفتند. البته نبايد اين موضوع را ناديده بگيريم که جرياني هم در روند انقلاب مشروطه در کنار گروههاي مذهبي حضور داشتند که بهدليل تحصيلاتشان در غرب از سرفصلهاي غربي براي مديريت کشور الگوبرداري ميکردند. در مجموع اين دو گروه شکل دهنده اصلي انقلاب مشروطه محسوب ميشوند که ميخواستند حکومت ايران در قالب قانون تعريف و محدود شود که در نهايت با تصويب قانون به اين هدف خود رسيدند و با تشکيل «عدالتخانه» و «مجلس شورايي مستقل» با اتکا به قانون عملکرد پادشاه را زير نظر گرفتند. لازم به ذکر است که در جنبش مشروطه شاهد وحدت بين همه ملت ايران بوديم و در مجلس تازه تاسيس شده هم ميبينيم که در کنار نمايندگان تحصيل کرده و چهرههاي مذهبي و سياسي، افرادي از صنفهاي مختلف و از کف بازار هم حضور داشتند. اگر به روند انقلاب مشروطه نگاهي داشته باشيم ميبينيم هرچند مبارزان جنبش با قدرت تهران را فتح کردند ولي در ادامه مجلس نتوانست قوانيني که تصويب کرده بود را اجرايي کند. اين چالشها تا «ملي شدن صنعت نفت» و سقوط «دولت مصدق» هم ادامه پيدا کرد. تحولات سياسي و اجتماعي که در داخل و خارج از کشور رخ ميداد هم نبايد فراموش کنيم که تاثيرات زيادي بر ايران گذاشتند.
ما در اين دوران دخالت مستقيم بريتانيا را در سياستهاي داخلي ايران مشاهده ميکنيم و حتي بايد به توپ بستن مجلس توسط نيروهاي قزاق را هم مورد بررسي قرار دهيم. روسها به نوعي در مقابل مطالبات مردم ايستادگي ميکرد و نيروهاي غربي هم به نوعي جامعه را تخريب ميکردند. متاسفانه بايد بگويم اين اتفاقات باعث خسته شدن و بيانگيزه شدن جامعه در برابر مطالبهگري شده بود.
بعد از به پيروزي رسيدن مشروطه در ايران ميبينيم که «رضاخان» که نماد «مدرنيست» و نماد «تماميتخواهي» است بر سر کار ميآيد و در اينجا بايد بگوييم که آغاز سلطنت «دودمان پهلوي» مانند آب سردي بود که بر روي آتش مشروطه ريخت شد.
حالا هر اتفاقي که رخ داد نميتواند اهميت انقلاب مشروطه را «کمرنگ» کند؛ زيرا اين يک اتفاق مهم و درخشان در تاريخ يک کشور محسوب ميشود که از هر سو به آن نگاه کنيم ستودني خواهد بود. فراموش نکنيد که اگر به مجلس اجازه حرکت در ريل خود ميدادند بسياري از مشکلات را برطرف ميکرد و ميتوانست تاثيرات بسياري مثبت در آينده جامعهاي بگذارد که شهروندانش طالب بهتر زندگي کردن هستند. مجلس بهعنوان ناظر بر عملکرد دولتها فعاليت ميکند، که اين تقابل دولت و مجلس باعث کارآمدي دولت خواهد بود ولي متاسفانه اين دو قوه در رقابت بايکديگر هستند. باتوجه به اينکه مجلس بهنوعي نهاد بالادستي محسوب ميشود ميبينيم که در ايران روزبهروز ضعيفتر شد؛ آن هم به اين دليل که در ايران چهارچوب مشخصي براي فعاليت «احزاب» را سبب شد.
توجه داشته باشيد فعاليت احزاب در ايران با اصول دموکراسي همخواني ندارد در حالي که احزاب مستقل از اصليترين نمادهاي دموکراسي و آنچه ما مردم سالاري ميناميم محسوب ميشود. احزاب در ايران بدون توجه به اينکه تاريخ چه تعريفي از آنها خواهد داشت و البته بدون در نظر گرفتن حقوق شهروندان، بهجاي رقابت در عرصه سياسي بهدنبال حذف همديگر هستند. در ايران افراد سياسي که وارد چالش انتخابات ميشوند تنها در شعار به حقوق مردم ميپردازند و در روند فعالت خود تنها شعارها و حرفهايشان را تغيير ميدهند بيآنکه توجهي به اشتباهات و شکستهاي حزبي خود داشته باشند. در وضعيتي که سياستمدارن تنها با شعور مردم بازي کنند شاهد رشد «پوپوليسم» و «تماميتخواهي» در جامعه خواهيم بود. با توجه به آرمانهاي انقلاب مشروطه ما در آغاز قرن جديد نبايد بهدنبال انتقاد از ساختار دموکراسي و فعاليتهاي احزاب باشيم. ما در عرصه سياست شاهد «پهلوان پنبهپروري» هستيم به اين صورت که پهلوان پنبه پيشين پهلوان پنبه جديد را معرفي ميکند. ملت ايران بعد از انقلاب مشروطه نشان داد که با فهمي که از سياست دارد هموراه در صحنه حاضر ميشود ولي با اين حال ما با توجه به آرمانهاي مشروطه نتوانستيم جامعه مدني قدرتمندي شکل بدهيم.بايد هشيار فرار سياستمداران از قانون و عدم نظارت مجلس بر عرصههاي سياسي، اقتصادي، بينالمللي، اجتماعي و ... مي تواند تکرار ظهور «پوپوليسم» خواهيم بود.