• شماره 4060 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۱ آذر
گل فروشی آنلاین بوی گل بوی گل

جنبش زنانه‌۱۴۰۱: از خیابان تا خانه

آبان1401برگزاري کمرمقِ دو راهپيمايي حکومتي با وجود تبليغات فراوان و ادامة اعتراضات پس از آن دو، نشان داد جنبش زنانة 1401 جديتر از آن است که حاکميت و نيز برخي تحليلگران تصور ميکردند. ماهيتِ «اجتماعي» اين جنبش و عامليت و محوريتِ «زنان» در آن سبب شده است فرمول هميشگيِ حاکميت براي «جمعکردنِ غائله»، يعني تحريک عواطف مذهبيِ بخش وفادار به نظام با متهمساختن معترضان به هتک حرمت مقدسات هم اينبار کافي نباشد.

بااينهمه خطاي بزرگي است اگر اين جنبش را صرفاً به بخش «در خيابان»اش منحصر دانسته و تقليل دهيم. يک بخش ديگر اين جنبش، که اگر بهجهت گستردهبودن و عمق بيشتر مهمتر از بخشِ درخيابان نباشد کماهميتتر از آن نيست، بخش «درخانة» اين جنبش است. در روزهاي اخير، بهموازات ناآراميِ خيابان، بسياري از محيطهاي خانوادگي و فاميلي و گروههاي دوستي (چه حضوري چه در فضاي مجازي) نيز ناآرام بودند و به عرصهاي براي مباحثات و مجادلات صريح حول محور حجاب اجباري و سياستهاي فرهنگي حاکميت مبدل شده بودند: مباحثات پدر با فرزند، مادر با دختر، خواهر با برادر، مادر با مادربزرگ، دوست با دوست و... . اگر خيابان عرصة فرياد بود، خانه هم عرصهاي بود براي باورهايي که سست شدند؛ تابوهايي که فروريختند؛ يقينهايي که موريانهي ترديد به جانشان افتاد؛ نارضايتيهايي که به خشم تبديل شدند و خشمهايي که بدل به فرياد شدند.

طبعاً همة معترضان، بهويژه زنانِ مذهبي يا سنتي، امکان و فرصت يا انگيزهي کافي براي حضور در خيابان را نداشتند؛ اما آنها نيز اعتراض خود را با استوري و پست اينستاگرامي، با توييت، با يادداشت، حتي با کوتکردن و لايککردن نشان دادند.

توجه داشته باشيم که حتي اين کنشهاي خرد و کوچک، براي کنشگران گاه هزينههاي گزاف در محيطهاي خانوادگي و فاميلي و دوستانه و کاري داشته و دارد. و اين ميان، بهطور خاص، کنشهاي اعتراضي زنان مذهبي و سنتي اهميت ويژهاي دارد.

پيشتر در يادداشت «عبور از ارادهگرايي دولت به خودتنظيمي جامعه» نوشته بودم که براي عبور از وضعيت بحراني حجاب اجباري به سطحي از تعادل، لاجرم جامعة ايراني بايد از يک مرحلة گذار عبور کند؛ مرحلهاي که عبور از آن البته آسان و بيهزينه نيست و در آن جامعه سطحي از تنش و حتي خشونتِ گريزناپذير را تجربه خواهد کرد.

آنچه اين روزها تجربه ميکنيم به نوعي طليعة همان مرحلة گذار است. لجاجتِ باورناپذير حاکميت و اصرار بر سياست شکستخوردة «گشت ارشاد» و خشمِ انباشتهاي که با ماجراي سپيده رشنو جرقه خورد و با قتل مهسا اميني شعلهور شد، به کاتاليزوري قوي براي ورود جامعة ايران به مرحلة گذار مبدل شد.

باايناوصاف حتي اگر بخش درخيابان جنبش هم رو به افول بگذارد و پايان يابد (که دور از انتظار نيست)، نهتنها بخش درخانه کماکان ادامه خواهد داشت، بلکه ميتوان گفت جنبش زنانة 1401 تا همينجا نيز دستاورد بزرگ و ارزشمندي داشته است. دستاوردي که البته اگر حاکميت رفتار عاقلانه و واقعبينانهاي داشت، لازم نبود به اين قيمت گزاف و خون بيش از 40 شهروند (تا امروز و طبق آمار منابع رسمي) بهدست آيد.

بخشِ درخيابانِ جنبش هر فرجامي پيدا کند، اين جنبشي نيست که پايان يابد و درهرحال ديگر شرايط به قبل از شهريور و مهر 1401 برنخواهد گشت. تغييرات حجاب که حدوداً يک دهه است در شهرهاي بزرگ آغاز شده و طيف گستردهاي را شامل ميشود، از ظهور و اشاعة مدلهاي جديد چادر (که عملاً حجاب را بهجاي ابزارِ پوشاندن و پنهانکردن به ابزارِ نمايش و تبرج مبدل ميکند) و تنوع گونههاي حجاب و سياليت تعريف «محجبه» تا کشف حجاب تدريجي و کشف حجاب کامل در محيطهاي کاري و اداري غيردولتي و معابر عمومي و فضاهاي شهري، با اين جنبش هم سرعت شتاباني گرفت و هم دامنهاش از شهرهاي بزرگ فراتر رفت.

چادرهايي که در اين جنبش تا شدند و به گنجه رفتند، ديگر بيرون آورده نميشوند، گره روسريهايي که شل شد ديگر سفت نميشود و شالهايي که روي شانه افتاد ديگر روي سر نمينشينند.

حاکميت حتي اگر بخواهد هم ديگر مانند گذشته و با سنبة پرزور نميتواند سياست غلط حجاب اجباري را ادامه دهد و ونهاي نفرتپراکنِ ارشاد، حتي اگر باقي بمانند، ديگر مثل قبل امکان جولاندهي ندارند و ترس عمومي براي مقابله با آنها کمتر شده است. هزينهي مقاومت برابر حجاب اجباري حتي در محيطهاي رسمي و سازماني کاهش يافته و زنان و دختراني که باور و علاقهاي به حجاب ندارند، سهم عادلانهتري از خيابان خواهندداشت.

اين تصوير از آينده، طبعاً خوشايند بخشهايي از بدنة مذهبي جامعه نخواهد بود و در برابر تحقق آن مقاومت خواهد کرد. بهخصوص در دو گروه اين مقاومت جديتر خواهد بود: يکي مذهبيهاي سنتيِ ميانسال به بالا که نوعاً به حجاب بهعنوان يک واجب شرعي تعصب ميورزند و به غلط تصور ميکنند درصورت حذف اجبار قانوني حجاب، جامعه در سراشيبي سقوط اخلاقي خواهد افتاد و «عرف» قدرت کنترل و تعادلبخشي را ندارد؛ و دوم هستهي سخت مذهبيهاي وفادار نظام که باوجود استفاده از ادبيات ديني، اما درواقع تعصبشان به حجاب بيشتر بهعنوان يک نماد سياسي و يکي از شعاير جمهوري اسلامي است. ديگر بخشها، ازجمله جوانان (بهويژه دختران) طبقه متوسط شهري با سبک زندگي مدرن که اساساً فهم و تعريف متفاوتي از حجاب دارند و آن را بيشتر بهعنوان نوعي مد و سبک زندگي ميبينند، در قبال شتاب اين تغييرات، موضع پذيراتر و همدلانهتري داشته و چه بسا خود نيز با آن همراه خواهند شد.

درهرحال مقاومت دو گروه مذکور طبيعي است و احتمالاً در آيندة نزديک بيشتر شاهد برخوردهايي از جنس ماجراي اتوبوس بيآرتي تهران يا مجادلات بين زنان در مترو و ديگر فضاهاي عمومي خواهيم بود. (گرچه که ديگر جامعه نخواهد گذاشت يکي از طرفينِ نزاع با چشم کبود رو به دوربين اعترافگيري بنشيند.) اين مجادلات مادام که از سطح نزاع لفظي يا حتي برخورد فيزيکي محدود فراتر نرود و به خشونت جدي نرسد، گريزناپذير است. خوشبينانه است بعد از سالها کاشت نفرت و خشم در يک بخش جامعه و القاي «قوم برگزيدهي خدا»بودن و توهم اکثريت در بخش ديگر، حالا توقع داشته باشيم همهچيز با مدارا و سلام و صلوات حل شود.

اما آنچه لازم است اينکه با هر تدبير همة نيروهاي اجتماعي و متعهد به جامعه تلاش کنند عبور از اين مرحله با حداقل هزينه و کمترين خشونت ممکن شود؛ تا رسيدن به وضعيت متوازني که محصول خودتنظيمي جامعه باشد. وضعيتي که بخش مذهبي جامعه هم بفهمد ترسش از آيندهي آزادي حجاب بيجا بوده و اتفاقا زيست مؤمنانه (نه دينداريِ رانتي و پيوندخورده با قدرت و برخوردار از منافع و امتيازات) در چنان فضايي فراهمتر است. ميتوان اميدوار بود حاکميت با عبرتگرفتن از راه طيشده و تجربهي اين جنبش، بهجاي پافشاري لجوجانه بر سياستهاي مخرب قبلي، در جايگاه درست خود يعني تنظيمگري قرار گيرد تا جامعة ايراني از اين مرحله هم به سلامت بگذرد و نوزايي را تجربه کند.

سايت انجمن جامعهشناسي ايران

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه