• شماره 4146 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۸ اسفند
گل فروشی آنلاین بوی گل بوی گل

گفت‌وگو با جواد انصافي، استاد نمايش‌هاي آييني و سنتي

ای سال بری دیگه برنگردی

آرمان امروز- رها معيري: نوروز، براي ايرانيان و هفت کشوري که اين آيين را همزمان با آغاز سال نو شمسي، برگزار ميشود، با آيين هايش زنده است. آيينيهايي که هرکدام سرشار از هنر، موسيقي، رنگ، نور، سبزي و طراوت  و... است. اما با فراموشي اين آيينها طي صدها سال، نوروز براي ميليونها نفر در روزگار فعلي تبديل به مراسمي جهت ديد و بازديد، سفر و خريد و انجام امور مالي پايان سال شده است. اما چگونه به فلسفه و علمي که پشتوانه نوروزي است، پي ببريم؟ مثلا چطور بدانيم که همين حاجي فيروزها، چه عالمي پشت هنر و فلسفهشان نهفته است. براي بررسي اين موضوعات به سراغ استاد جواد انصافي که بسياري از مردم او را با برنامههاي «عبدلي و اوستا» که در دهه 60 و 70 از تلويزيون پخش ميشد، مي شناسند، اما جالب است بدانيد که وي يکي از پژوهشگران برجسته حوزه نوروز و آيين هاي نمايشي و سنتي کشورمان است.  وي که متولد سال 1330 است از سال 1350 بهصورت حرفهاي کار نمايش را بهخصوص نمايشهاي ايراني، شاديآور و نمايش سياه بازي را آغاز کرد.

 

فلسفه حاجي فيروز

جواد انصافي، در رابطه با فلسفه حاجي فيروز، به خبرنگار «آرمان امروز» ميگويد: «شخصيت سياه ما از نظر من، پيرو خط سياوش است و سياوش اسطوره پاکي به حساب ميآيد که انساني چشم پاک راستگو است. حاجي فيروز، ميخواهد سياوش بشود و بهدليل «وش» صورتش را سياه ميکند، لباس قرمز به خون خواهي سياوش ميپوشد و درکل سياه ما نماد انسان زجر کشيده و ستم ديده اما آزاده است. او فرياد ميکشد و درد دل مردم ميگويد. در تاريخ ايران باستان، عمو نوروز و حاجي فيروز، پيام آوران نوروزي هستند و اولين شخصيتهايي هستند که نمايشهاي خياباني را در عهد قديم اجرا مي کردند. آنها جداي اينکه پيامآور شادي و نوروز هستند هر جايي اعم از؛ روستا و شهر که ميرسيدند سوژه شهر را پيدا ميکردند و همانجا براي مردم نمايش اجرا مي کردند. به تعبيري اولين کساني هستند که نمايشهاي خياباني را اجرا ميکنند و ثبت آن متعلق به دوره ساسانيان است. اما ثبت «شخصيت سياه» ما در دوران اشکانيان است. اگر داستانهاي سمک عيار را مروري کنيم که مربوط به دوران اشکانيان است، شخصيت «سياهو» وجود دارد، جايي با يک «غول» مبارزه کند، اما نميتواند با او سرشاخ شود، فکري به ذهنش ميرسد، دست در کيسه خود ميکند و دوايي را بهصورت خود ميزند و خود را سياه مي کند. سياهو شروع به بازي درآوردن ميکند و آن غول ميخنند و ميگويد: «اين سياه برزنگي! ميخواهد با من بجنگد؟!» که سياه در غفلت او کمند مياندازد و غول را به بند ميکشد.

وي در ادامه ميافزايد: «اگر به تخت جمشيد مراجعه کنيد، ميبينيد که در ديوارنگارهاي آنجا، آدم هايي که عادي هستند و با خود گوسفند و شير آوردهاند، همه کلاههاي نمدي و کوتاه دارند و آدم هايي که درکنار پادشاه هستند کلاه هاي نمدي بلند برسر دارند. عمو نوروز ما، کلاه نمدي بلند بر سر دارد و حتي اگر به صورت استوانه اي شکل باشد از کلاه بقيه بلندتر است.  وقتي مي گويند غم و غصه ها رو مي شکنم يعني اين ها از خيلي مسائل آگاه هستند و مي خواهند اين آگاهي را به خيلي از مردم انتقال بدهند و انتقال شادي مهم ترين مسئله اي است که وجود دارد و من مي خواهم مسئولين در مورد اين آگاهي بيشتر فکر کنند.

 

بابانوئل يا عمو نوروز؟

اين استاد نمايشهاي آييني و سنتي، ميافزايد: «متاسفانه در حال حاضر به دليل اينکه عمو نوروز و حاجي فيروز ما ضعيف شدهاند، اروپاييها، «بابانوئل» را جايگزين کردهاند و ميگويند که او هديه مي دهد، ولي حاجي فيروز ما گدايي ميکند؛ در صورتي که اين گونه نيست و متاسفانه اينها از آنها از ضعف ما در فرهنگ سو استفاده کردهاند، در صورتي که آنها بابانوئل را از حاجي فيروز و عمو نوروز ما کپي برداري کردند.

ما در قصههاي قديمي داريم که ننه سرما ميآيد و جارو ميکند، منتظر عمو نوروز است، اما وقتي خوابش ميبرد، عمو نوروز که ميآيد و ميبيند ننه سرما خوابيده، او دلش نميآيد بيدارش کند و اولين کاري که ميکند هديهاش را آنجا ميگذارد و به دليل اينکه ناراحت نشود از وسايل پذيرايي که روي سفره چيده ميخورد و ميرود.

با توجه به اين قصه، عمو نوروز و حاجي فيروز هميشه يک خورجين همراه خود دارند و تنها خورجيني در دنياست که درهاي او هميشه باز است و چنين چيزي در هيچ جاي دنيا نداريم.  مردم قديم چند عدد تخم مرغ در خورجين ميانداختند يا مقداري نقل و شيريني، اما در خورجين باز است و بچهها چون کنجکاو هستند مي تواند دست در خورجين کنند و هر چه ميخواهند بردارند. شب که ميشود، هر چه خوراکي در ته خورجين باقي ميماند بين خودشان و فقرا تقسيم ميکردند.

 

پيامآوران شادي در شهرهاي مختلف

حاجي فيروز و عمو نوروز که پيام آور شادي هستند مي گويند «اسم من حاجي فيروز و اسم من عمو نوروز است / عمر ما بابا سالي چند روز/ عمر ما بابا سالي يک روز / ما عاشق گلهاي بهاريم / ما عاشق سبزه و هزاريم/ با اين که فقط چند روزه هستيم/ صدها ساله که فقط با شما هستيم / در فصل گل سرخ شقايق / بايد که همگي بشيم عاشق / اين شعار عمو نوروزه / اين شعار اين حاجي فيروزه / نوروز که هميشه پيروزه» بعد ميگويد: «ابراب خودم ساملي بليکم و...»

در فرهنگهاي مختلف ايران نوعي ديگر از اين پيامهاي آور شادي داريم، مثلا «تکم چي»ها در آذربايجان و مناطق آذري، عروس گوله، در گيلان، نوروز سلطان در مازندارن و در طالقان، شميرانات، البرز و... نوروز خانها را داريم. همه اين پيام آوران نوروزي يک خورجين دارند که مربوط به نوروز ميشوند.

 

حاجي فيروز گدا نيست
مهدی صفار نژاد
قرار ما اين است که دو يکديگر جمع شويم، سر يک سفره بنشينيم با هفت سين مهرباني سال نو را آغاز کنيم. در اين ميان حاجي فيروز ما آقايي است که صورتش را سياه ميکند؛ نماد پاکي است. در آيين ميتراييسم هفت مرحله وجود دارد که يک «نوپا» وقتي تصميم ميگيرد به آيين ميترا بپيوندند بايد هفت مرحله طي کند تا به دانايي برسد. وقتي دانا ميشد صورت خود را سياه ميکرد، چون بالاتر از سياهي رنگي نيست. سياه ما نه گدا است، نه بيکار، بلکه دانايي بوده که صورت خود را سياه کرده لباس او قرمز است و نماد رنگ خورشيد، آتش و پاکي است. به کمر خود کمربند ميبندد که نقاط قوت او محسوب ميشود. در آيينهاي مختلف افرادي که به کمرشان تسمه ميبستند نماد قدرت بوده. سياه دايره زنگي در دست ميگيرد که نماد کنايهاي از آسمان است و در دست ميگيرد. ما با بچههاي مدرسهمان تجربه کرديم و همين گونه ما پسرها صورت خود را سياه کردند و لباس قرمز بر تن ميکردند. خانم ها ننه سرما شدند و با يکديگر در خيابان ها رفتيم و شيريني هاي ايراني به مردم داديم. تا کاخ گلستان رفتيم و مردم تعجب ميکردند شما سياهها گدايي نمي کنيد؟ پول و شيريني هم ميدهيد؟ در حقيقت ما پيام آور شادي بوديم. حاجي فيروز گدا نيست، حاجي فيروز دستش باز و پيام آور شادي است و همين طور براي همه شادابي ميخواهد.
فعال هنرهاي نمايشي و سنتي

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه