فریبا منتظرظهور، متولد 1349 است. او به جز فعالیت در حوزه نویسندگی، سابقه معلمیو روزنامهنگاری را نیز در پرونده خود دارد. او علاوه بر نوشتن برای کودکان، مجموعه داستان «هرازگاهی بنشین» و رمانهای «هیاهوی کوهسار»، «آنیش» و «رویای من این است» را به چاپ رسانده است. از نظر این نویسنده؛ واژه زنانهنویسی نوعی بار معنایی منفی و تحقیرآمیز را میرساند و این نوع واژهها و تفکیک جنسیتی در نقد آثار، در واقع عکسالعمل جامعه ادبی است که سالها در تصرف کامل مردسالاری بوده. در ادامه، نظرات این نویسنده را پیرامون ادبیات داستانی و آثارش خواهید خواند.
خانم منتظرظهور؛ لطفا در ابتدا کمیاز خودتان و سوابق نویسندگیتان بگویید.
قبلا روزنامهنگارآزاد بودم. گزارش اجتماعی و ورزشی مینوشتم و با مجلات تخصصی صنعتی همکاری داشتم. از سال 86 به نوشتن در قالب داستان بصورت جدی روی آوردم. سوابقم در نویسندگی مجموعه داستان هرازگاهی بنشین، رمان هیاهوی کوهسار، رمان آنیش ورویای من این است که گردآوری بیش از صد داستان کوتاه از کودکان کار در خانه کودک مهر محله دروازه غار تهران است. همچنین چند داستان کوتاه که در سایتها منتشر شد و نقدها و برداشتهایم از کتابها که معمولا به طور منتظم در وبلاگم منتشر میکنم، به غیر از این با هیچ یک از مراکز ادبی مانند مجلات ادبی، صفحات ادبی روزنامهها و انتشارات همکاری نداشتهام. دوستانم هم خوشبختانه هیچ کدام نویسنده نبودند. به همین دلیل حضورم در جامعه داستاننویسی کمیبرای برخی از دوستان نسبتا جوانی که برای خود در ادبیات این سرزمین حق آب و گل قائلند غیر منتظره بود تا جایی که گاهی صادقانه پرسیدهاند ما که در ادبیات بودیم تو از کجا پیدات شد!
قبل از اینکه سراغ کتاب آخرتان «آنیش» برویم، از نگارش رمان «هیاهوی کوهسار»، مجموعه داستان «هر از گاهی بنشین» بگویید. این دو کتاب چه بارزههایی دارند و خودتان فکر میکنید در مسیر نگارش این دو اثر، به چه تجربیات و تکنیکهایی دست پیدا کردهاید؟
مجموعه داستان هرازگاهی بنشین شامل هفده داستان کوتاه در صد و بیست صفحه است که به نظرم نقد اجتماعی با سبک رئالیسم انتقادی و برخی رئالیسم اجتماعی هستند. خوشبختانه برای انتشار هرازگاهی بنشین این در و آن در نزدم و با حذف و اضافه چند داستان در سال 88 به همت نشرمروارید منتشر شد. نوشتن هیاهوی کوهسار دو سال به طول انجامید. نگارش آن را سال 87 که هرازگاهی بنشین در انتظار مجوز بود شروع کردم. در هیچ کارگاهی نخواندمش و نظر هیچ استاد داستاننویسی را پیش از انتشار جویا نشدم. نوعی تمرین اعتماد به نفس بود شاید. در فضای فعلی ادبیات، یافتن فردی معتمد که بخواند و صادقانه کمک کند چندان ساده نیست. رمان هیاهوی کوهسار دراردیبهشت 91 توسط نشر مروارید منتشر شد. رمانی است داستان محور که با تاریخ پر حادثه دهه پنجاه و شصت گره میخورد.اشتیاق به نوشتن این داستان سالها همراه من بود. از اینکه این داستان را به بهترین نحوی که بازگو کننده نظرم باشد ارائه کردم، خوشحالم.در مورد تجربهای که کسب کردم میتوانم بگویم ممارست در نوشتن قلم را روان میکند و احتمال انتقال مفهومیکه در نظر داشتهاید بالا میرود. البته نباید متوهم باشیم که مخاطب تمام و کمال مفهوم ما را درک میکند. در مورد تکنیک، وقتی نوشتن سهلتر شد خود به خود این بازیگوشی در نویسنده آغاز میشود که تکنیکهای مختلف را آزمایش کند. بهکارگیری تکنیک در کارهای اول نوعی خودنمایی است. اصولا اعتقادی به تلاش وافر برای خلق شاهکار ندارم، فکر میکنم اثر باید مضمون، تکنیک، زبان و فلسفه را بصورت ادغام شده و هماهنگ با هم داشته باشد و این همه چنانچه ناخودآگاه انجام شود خود به خود شاهکار خلق شده. هیچ اثری از خطا مبرا نیست و با ویرایشهای افراطی که کار را مصنوعی میکند نیز موافق نیستم. این کار را نوعی کمال طلبی و وسواس میدانم.
شما در آثارتان معمولا از زبانی یکدست و روان استفاده میکنید. حال آنکه بسیاری از نویسندگان سعی دارند از زبانی پیچیدهتر استفاده کنند. به اعتقاد شما کارکرد هریک از این زبانها کجاست؟ آیا ارتباط پیدا کردن مخاطب با اثر؛ همواره اصل است؟
اگر باور داشته باشیم که گفتمان (دیسکورس) مقدم بر زبان است و زبان را بازتاب تاریخی هر دوره خاص بدانیم، هر نویسندهای با توجه به جهانبینی، نگرش، تجربیات و ذهن خود، زبان منحصر به فردش را خلق میکند و با خلق و انتخاب زبان، مناسبات خود را با قدرت و سلطه چه در کشور خود و چه در سطح جهانی ابراز میدارد. میشود گفت نویسنده از طریق زبان و پیرنگ، نگرش خود را در معرض قضاوت میگذارد. در حقیقت انتخاب زبان ساده یا پیچیده، نوع مناسبات نویسنده را با سلطه بیان میکند. مثلا انتخاب زبان ساده در آثار جمالزاده را به گرایش او به رمان نویسی مدرن غرب نسبت میدهند، ولی انسان صادق و صریحی مانند جمالزاده اصولا نمیتواند زبان غامضی را برای آثارش برگزیند. انتخاب زبان پیچیده زمانی صورت میگیرد که نویسنده قصد دارد که فضایی برای تأویلهای گوناگون و گاهی متضاد از متن، چه برای مخاطب و چه برای چانهزنی با قدرت داشته باشد. نویسنده با انتخاب زبان است که طیف مخاطبین خود را انتخاب میکند.
سوال بعدی درمورد زنانه نویسی است. آیا به چنین تقسیمبندی قایل هستید؟ به نظر شما الزاما اینکه نویسنده یک اثر، زنی باشد که از دغدغههای زنان جامعه نیز نوشته باشد، میتوان اثر مورد نظر را زنانه خواند؟
به این تقسیم بندی معتقد نیستم. واژه زنانه نویسی نوعی بار معنایی منفی در پشت خود بصورت پنهان حمل میکند که ترجیح میدهم شخصا بهکار نبرم. ساختن این نوع واژهها و تفکیک جنسیتی در نقد آثار در واقع عکسالعمل جامعه ادبی است که سالها در تصرف کامل مرد سالاری بوده و با افزایش تعداد نویسندگان زن و تغییر در نسبت تحصیلکردگان زن، موقعیت خود رادر خطر دیده و با استفاده از ابزار جدید از جمله بهکارگیری واژههایی که بار معنایی تحقیرآمیز دارند واکنش نشان میدهند. این موضوع در مورد واژههای دیگری از جمله ادبیات فستفودی، آپارتمانی و... نیز صدق میکند که در واقع بازخورد تقابل منافع طبقاتی اقشار مختلف جامعه ادبی ایران است. از طرفی همانطور که در بالا توضیح دادهام نویسنده از طریق زبان، مناسباتش را با قدرت بیان میکند. پس اثر زنانه میتواند تایید کننده مناسبات قدرت ( مثلا مرد سالاری) باشد یا میتواند منتقد مناسبات قدرت مسلط در جامعه باشد. اثر زنانه را اگر به مفهوم بازخورد زنان نسبت به جهان مردان بدانیم، این بازخورد میتواند در جهت حفظ مناسبات موجود باشد یا انتقادی بر این مناسبات یا حتی نفی مناسبات باشد. پس نمیتوان حکم کلی در مورد ارزشمند بودن یا بیارزش بودن آن داد.
در سالهای اخیر شاهد رشد چشمگیر فراوانی نویسندهها در جامعه بودهایم که در این میان نویسندگان زن نیز نقش به سزایی داشتهاند. این رشد کمیرا چطور ارزیابی میکنید؟
رشد کمینویسندگان زن اتفاق فرخندهای است البته اگر عشق و اعتقاد موجب نوشتن شده باشد. اتفاقا از نظر من زنها در دهه اخیر صادقانهتر و پیراستهتر در صحنه ادبیات ظاهر شدهاند. با توجه به افزایش جمعیت زنان و تغییر نسبت فارغالتحصیلان دانشگاهی در دهه اخیر این اتفاق کاملا طبیعی است.
طی سالهای اخیر جایگاه زن در جامعه با تحولات زیادی روبهرو شده و دیگر آن زن خانه نشین سنتی نیست. اما چرا بسیاری از زنان نویسنده هنوز هم به دنبال نوشتن از زنان سنتی و مشکلات اجتماعی آنها هستند؟
به نظرم سنتی بودن یا نبودن انسانها به لحاظ ذهنی، ارتباطی با حضور وی در جامعه و داشتن شغل بیرون از خانه ندارد. همانطور که با پوشش زنان نیز ارتباط مستقیمیندارد. ذهن هر فردی میتواند سنتی باشد یا پیشرو. به صرف این که زنان امروزکار میکنند و استقلال مالی دارند، نمیتوان مطمئن بود که جامعه زنان در وضعیت خروج از تفکر سنتی قرار دارد. سنتها در درون جوامع شکل میگیرند و پوست انداختن جوامع ارتباطی با تغییر در واقعیات درونی جوامع ندارد. نوشتن از زنان سنتی و مشکلات آنها اگر صادقانه باشد و از دل برآمده باشد بر دل مینشیند و اتفاق نامبارکی نیست چرا که بسیاری از زنان جامعه ما، زنان سنتی هستند و همه شخصیتهای رمان را بهصورت تصنعی روشنفکر فرض کردن دروغی بیش نیست. تا زمانی که واقعیتی هست نویسندگانی هم هستند که درباره اش بنویسند.
به نظر شما مسیری که ادبیات داستانی ما با این نویسندگان طی کرده است، مسیر درستی بوده؟
اگر منظور شما عامهپسندنویسان هستند، به نظرم ما دو گروه نویسنده عامه پسند داریم. گروهی ازنویسندگان سعی میکنند با بهکارگیری تکنیک و ویرایش فراوان، رنگ و لعاب روشنفکری به اثری ببخشند که درون مایه آن پوچ و بیمحتواست. این روند برای ادبیات مخرب است. زیرا با چنین آرایش ظاهری، طیف مخاطبین این کتابها تغییر میکند. مخاطب میپندارد با کتابی جدی مواجه است حال آنکه چنین نیست. این کتابها همانند جعبه مقوایی توخالی هستند که با زرورق گران قیمتی پوشانده شدهاند. گروه دیگری از عامهپسندنویسان کلاسیک هستند که بیادعا مسیر خود را میروند و قصد زیر آبی رفتن در ادبیات ندارند! همیشه بودهاند و مینوشتهاند و طرفداران خود را دارند. این نوع ادبیات از دید من دارای ارزشهای اخلاقی منحصر به خود است که گروه اول خالی از این ارزشهاست. اگر منظور شما جریان ادبی در ایران به مفهوم کلی است اظهار نظر در این مورد خارج از حیطه دانش فعلی من است و به نظرم قطعیتی در مورد کلیت آن وجود ندارد.
چه انتقاداتی را میتوان به رویههای داستاننویسی امروزی وارد کرد؟
برای داستاننویسی باید بسیار خواند، بسیار نوشت و بسیار از دیگران آموخت. بعضی از همکاران عادت ندارند کتاب بخرند، عادت ندارند کتابهای دیگران را بخوانند و مخالف کارگاه هستند. مجموع اینها موجب درجا زدن میشود. من از کارگاه آقایان محمدعلی و سناپور استفاده کردهام و فکر میکنم بهترین روش این است که از اساتید بیاموزیم اما از هیچ کس در سبک، موضوع، زبان و عقاید تقلید نکنیم. رویه داستاننویسی امروز بر پایه صداقت نیست. داستانی نوشته میشود که هیچ شباهتی به نویسندهاش ندارد. نویسندههای امروز ایران مقلدهای نویسندههای دیروزهستند. داستاننویس امروز بیش از وقتی که برای نوشتن میگذارد به محفل بازی و حواشی میپردازد. عوارض این نوع محفل بازیها دور شدن نویسندگان از فردیت خلاقی است که سرمایه اصلی هر نویسندهای در هرجای دنیا میباشد.
به نظر شما دانستن تئوری چقدر در نویسندگی مهم است؟ آیا شما نیز بر این عقیدهاید که بسیاری از نویسندگان جوان در پرداختهای تئوریک، افراطی عمل میکنند؟
دانش نظری به نویسنده کمک میکند تا درک دقیقتر و ارتباط عمیقتری با آثار نویسندگان دیگر برقرار کند و با بسط این درک بتواند گامهای بلندتری بردارد. از طرفی، سبب میشود نظر منتقدانی را که اغلب در دنیای نظری غوطه ورند درک کند. واقعیت این است که نویسندگانی که دارای دانش نظری بالایی هستند آثار داستانی شاخصی ارائه نمیکنند. افراط در بهکارگیری تکنیک یا به دلیل غوطهور شدن در دنیای نظری و نقد است یا به دلیل نداشتن حرفی برای گفتن.
در ادامه کمیاز رمان «آنیش» و شخصیت اول داستانتان بگویید؛ زنی که رادیولوژیست است.
آنیش یعنی آرزو و آن را با اعتقاد به این بیت از شعر مولانا پیش رفتم کزدیو ودد ملولم و انسانم آرزوست. راوی داستان، پروین نامیاست که همان ابتدا میگوید سی وپنج سالهام. در واقع در سن خامی نیست، تنهاست، تحصیلکرده است و دلزده از روابط و مناسبات رایج در پایتخت. برای زندگی عازم زادگاه پدرو مادرش، شهری در آذربایجان میشود و به تجربههایی جدید دست مییابد. آنیش تلفیقی از دنیای درونی و بیرونی پروین است. در این رمان گاهی از زبان آذری و گاهی از زبان انگلیسی استفاده شده. سختترین کاربرای من توضیح دادن در مورد نوشتههایم است.
در این رمان به ورزش حرفهای زنان نیز اشاره کردهاید و همچنین زنان و دختران در شهرستانها. انگیزه شما از اشاره به این مضامین در راستای داستان اصلی چه بوده؟
زنان ودختران در شهرهای کوچک مشکلات متفاوتی از پایتخت نشینان یا ساکنان شهرهای بزرگ دارند. دلم میخواست رمانی با محور اصلی ورزش حرفهای بنویسم چون صحنه ورزش حرفهای بسیار شبیه صحنه زندگی است، همان قدر سخت و همان قدر جذاب و فریبنده. اما بعد از کلنجار رفتن با شخصیت اصلی داستان- پروین، ناخواسته شیفته او شدم و او که کاملا زاییده تخیلم بود، شد محور اول داستان... البته هنوز هم کیک بوکسینگ و پینگپنگ و مقوله ورزش در شهرهای کوچک ایران از بخشهای مهم آنیش است. به نظر میرسد پروین بسیار باورپذیر از آب درآمدهاست، به تازگی ایمیلی به دستم رسیده که نویسندهاش بسیار مشتاق بود تا با تمام وجود به کمک پروین بشتابد و هنگاهی که عنوان کردم پروین فقط زاییده تخیلم است، به هیچ وجه باور نکرد.
در پایان از فعالیتهای کنونی و آتی خود بگویید. آیا کتاب تازهای در آستانه چاپ دارید؟
رمانی را به پایان رساندهام و در حال بازنویسی آن هستم. کمیکند پیش میروم تا اگر بازخورد مفیدی از هیاهوی کوهسار و آنیش داشتم در این کار استفاده کنم. البته متاسفانه وضعیت نابسامان پخش کتاب، مانع رسیدن اثر به دست مخاطبان خود میشود و نمیتوان در مورد بازخورد اثر قضاوتی داشت. زمانی که کتابی پخش نمیشود و هیچ کتابفروشی آن را برای عرضه به مشتری ندارد، نمیتوان در مورد عرضه و تقاضا و کیفیت محصول بحثی داشت. این بحث زمانی معنا پیدا میکند که محصول در سطح قابل قبولی توزیع شود. کتابی که در هزار نسخه منتشر میشود، حتی در شرایطی که بعضی همکاران با ارتباطات محفلی و محدودی که دارند، به کمک هم در جوسازی در مورد بازخورد و کیفیت اثر خود تلاش میکنند، ما با بازخوردی تقلبی و متوهم مواجه هستیم که حتی در سطح جامعه ادبی قابل تعمیم نیست. زمانی که «هرازگاهی بنشین» منتشر شد دوست مهربانی که با جامعه ادبی آشنا بود، گفت از منتقدها باید خواهش کنی تا شاید بنویسند! من ترجیح دادم از کسی خواهش نکنم چرا که آدمها مختارند بنویسند یا ننویسند.