• شماره 4057 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ آبان
گل فروشی آنلاین بوی گل بوی گل

روشنفکر کیست؟

آرمان امروز - تلاش براي پاسخ به اين پرسشها که: « روشنفکر» کيست؟ به چيکسي «روشنفکر» ميتوان گفت؟ ويژهگيهاي «روشنفکر» چيست؟ و ياهم «روشنفکر» چي نقشي را در جامعه ايفا ميکند؟ هنوز ميان جمهور دانشمندان و نظريه پردازان امور روشنفکري ادامه دارد و شايد هم اين اختلافِ باور و تشدد ديدگاه در آيندهها هم جريان پيدا کند. يک بخش اين ناسازگاري به طبعيت علوم انساني بر ميگردد که ذاتاً تفسير پذير و عدم قطعيت را شامل ميشود. از سوي کارکرد و کاريژه متفاوت خود « روشنفکر» و باورهاي روشنفکرانه در تمدنهاي متفاوت بشري سبب شده که پراگندهگي نظر و ديدگاههاي بي شماري، حتا متعارض را به باور بياورد. با آنهم ما ناگزيريم از باب ورود به مبحث از يک جاي بايد پل بزنيم. گذشته از اينک مفهوم «روشنفکر» چي سير و حرکت تاريخي را طي کرده، به صورت بسيار فشرده و موجز گفت: مساله و مفهوم «روشنفکر» در روزگار رنسانس و نوزايش به ويژه هم عصري با روشنگري که مهمترين و سرنوشتسازترين رويداد فرهنگي در جهان به حساب ميرود و اين جنبش که در مبارزه عليه استبداد، جهالت، خرافات، جزميت و يکسونگري مذهبي و انديشههاي از قبيل ايمان به خرد، آزادي مذهب و ارج نهادن بر اگاهي علمي و تفکر انتقادي شکل گرفته بود، در دنياي اروپا متولد و از 17قرنم. طبقه و گروهي به نام «روشنفکر» وارد گفتوگو و محاورههاي علمي شدهاند و بعد از قرن 19م. اين طبقه «روشنفکر» که در اروپا با همين نامونشان سروسامان يافته بود به جهان بيرون به ويژه در شروع قرن 20م. و آغاز جنبش مشروطيت در افغانستان که نوعاً متاثر از همين تفکر روشنگري در غرب بود، متکثر شدند.

فراموش نکنيم «روشنفکر»ي از فرزندان مدرنيته است و در جامعه کلاسيک، يعني جامعه ماقبل مدرن همانطور که توضيح داديم، قشر ويژهي بهنام «روشنفکر» وجود نداشت؛ زيرا دوران ماقبل مدرن دوران گذار و گسست بود؛ جامعه پوست ميانداخت و از وضعيتي به وضعيت ديگري عبور ميکرد و «روشنفکران» هميشه در چنين وضعيتي متولد ميشوند. دکتر علي شريعيتي واژه « روشنفکر» را مسخ شده، تحريف شده، مبهم و گاه غلط ميداند که از ادبيات فرانسه به غلط وارد قلمرو زبان فارسي، گردان شده است. ولي پوشيده از مباحث زبانشناسي آن «روشنفکر» کسيست که نسبت به وضع و شرايط انساني خودش در زمان و مکان تاريخي و اجتماعي که در آن زيست ميکند اگاهي دارد و اين خود اگاهي و دانايي به وي مسووليت بخشيده، مسوول پذير مي نمايد. با اين سخن چند ميتوان گفت: انسان وقتي از بندِ قضا و قدر رست و مهار زندگي خود را بهدست گرفت و در سرنوشت خود و همنوعان خود موثر شد پا به دايرهي روشنفکري گذاشته و اگر روشنفکري را تا حدي آزاد انديشي معنا کردهاند نيز به همين دليل است که «روشنفکر» – آزاد از قيد تعصب يا تعجر مذاهب و نيز آزاد از تحکم و سلطه قدرتهاي روز خود را مسوول زندگي خود و ديگران ميداند، نه از لوح ازل و قلم تقدير. از جانبِ آدمهاي که محدود، راکت و ثابت نميانديشند، فکر ِباز و انتقادي به جهان پيرامون و دنياي درون و بيرون خودش دارند و مدام به جهان و پديدههاي ماحولش به ديدهي شک و شبه مي نگرند و ميتوانند استدلال و برهان پيشه کنند و به ديگران بفهمانند و خود در محور عقل و خرد نقاد به قناعت و آرامش برسند، ميشود گفت: «روشنفکر»… «روشنفکر» کسيست که در برابر قدرت حقيقت را به زبان آورده، فارغ از تعصب و دور از فرمان بري، اغلب نوع کاري فکري ميکنند نه کاري بدني، يعني حامل کارش بيشتر از اينک جلب منافع مادي و شخصي باشد، حل مشکل اجتماعي است. بنابراين ميتوان گفت: جمله آدمها روشنفکراند ، ولي همة آنها نقش «روشنفکر» را در جامعه ايفا نمي کنند، از سوي «روشنفکر» تحصيل کردهاست، اما هر تحصيل کردهي «روشنفکر» نيست. چون «روشنفکر» کسيست که اهل روشن نمودن است و اهل چراغ راه نشان دادن و دوم به دليل اين که در پي چراغ راه دادن است نميتواند جزمي بينديشد؛ بلکه خوراک ذهنش تفکر انتقاديست که سازندگي را رهنمون ميشود. به هرحال مذهب «روشنفکر»ي فراودهي تمدنيست که بر ارزشهاي عقل، انسانباوري و پيشرفت تکيه دارد، و از اين رو ميتوان گفت که «روشنفکران» پاسداران سنت انديشهي آفريننده و انتقادي در بارهي مسايل هنجاري جامعه استند.

حالا کم و بيش که شناختيم «روشنفکر» کيست؟ و چي معنا و مفهوم از آن لحاظ ميشود و در چي شرايط و روزگاري سر بيرون آوردهاند، براي «روشنفکر» ميتوان حداقل سه ويژهگي اصلي برشمرد. ويژهگي نخستي که براي روشنفکر مراد ميشود، روشنگري است. روشنگري يعني اين که کساني که جز اين قشر هستند عليه افکار مبهم، گنگ و عليه ابهام سازيها و تاريک ذهنيها و عليه همه آنچه که مانع و بازدارنده فکر روشنفکري ميشوند ميايستند و مبارزه ميکنند، يعني هرجا که «روشنفکر » به يک تفکر مبهم، تاريک و امثال آن برخورد حساسيت نشان داده، اعلام هويت مينمايد. بناً از نظر کانت فيلسوفِ اخلاقگرايي آلماني، عمل روشنگرانه؛ يعني آن چيزيست که در رسالهي معروف خود « روشنگري چيست؟» ميگويد: «روشنگري عبارت است از به بلوغ نهايي رسيدن انسان، رهايي آگاهي او از قيد جهل و گمراهي» . کانت ميگويد شعار ما روشنگران اين است، شجاع باش که خود بينديشي و نگذاري ديگران بهجاي تو بينديشند. ويژهگي دوم روشنفکران، انتقادي انديشدن است. يعني روشنفکران بايد خود را در مظان اين قرار بدهند که در هر چيزي که مطرح مي شوند و يا خود او ميگويند بايد آزادانه بتوانند شک و ترديد بکنند. يعني سوال و چون و چرا را براي خود مطرح بکنند و از بندِ قضا و قدر بيربانيد و با نظر و ديدگاه علمي انتقادي به امور دنيا نگريسته، فهم پذير نمايند. بناً تفکر انتقادي، به قول ‹کارل پوپر› فيلسوف علم شناس غربي، آن تفکري است که بتواند در تمامي مقدمات ايجاد خودش و در تمامي پيامدهاي منتج از خودش شک بکند و شکاکيت را به عنوان چراغ رهنما و آساي دست براي نيل به هدفي به کار گيرد، نه اين که اين تفکر جايي بايستد و متوقف شود. البته شک، بايد سازنده باشد تا به پيشبرد تفکر انساني کمک بشود. اگر تفکر انتقادي منتهي به سازندگي نشود و اين تيورهاي انتقادي وسيلهي بهدست ما ندهند تا به مناسبات اجتماعي خودمان بپردازيم، همهي انتقاد ما به نق زدن ميماند و بس. بنابراين تفکري انتقادي، تفکريست که بايد در تمامي مقدمات و در تمامي نتيجه خود بتواند تشکيک انجام بدهد.چون چنين تفکري طبيعتاً مخالف دگماتيسم، فيديسم، تعبد و تحجر گرايي است، چون دگمانديشي و جزمگرايي شديداً در مخالفت و مغايرت با تفکر انتقادي که توام با نقد و پرسشگريست، قرار مي گيرد. بناً «روشنفکر» مورد نظر «روشنفکر» يست که مدام به پديدههاي پيرامون به ديده شک نگريسته و داور‌‌هاي از پيش را بهدور ميريزد. ويژهگي سوم که براي «روشنفکر» و روشنفکران لازم است اومانيسم و انسان محوري است. در مورد اومانيسم در افغانستان و اکثريت کشورهاي پس مانده برداشتهاي گوناگوني صورت پذيرفتهاند، اما اومانيسم همانند واژه و اصطلاح «روشنفکر» باد آوردهي غرب است که غربيان بيشتر از آن خود محوري انسان از جبر طبيعي و جبر مناسبات اجتماعي و تاريخ را استنباط ميکند. اومانيسم يعني خود محوري در متن وقايع تاريخيست که به انسان ميگويد که تنها تو هستي، هيچ چيزي به بزرگي و معرفت تو نيست. به خود انديشدن و به خود پناه بردن در تفکر مکتب اومانيستي که انسان را مرکز و محور تمام امور قرار مي دهد و هيچ ارزشي بالاتر از ارزش وجودي به انسان قايل نيست، از جايگاه ويژهي برخوردار است. اين ارج نهادن به مقام انسان از خصلتهاي «روشنفکر»يست که به جاي پرستش غير انسان، به پرستش انسان تاکيد مي نماييد.

گذشته از ويژهگيها، اگر به نقش و کارکرد «روشنفکر» نگاه کنيم، نقش و هدف عمل روشنفکري جز ترفيع و ترقي آزادي و به شکوفايي رساندن معرفت آدمي نيست. از جمله وظايف و نقش که ادوارد سعيد شرق شناس فلسطيني الااصل امريکايي تبار بر دوش روشنفکران قرار ميدهد اين است که بايد تلاش کند تا قالبهاي ذهني و معقولات تقليل پذير را که محدود کننده تفکر و ارتباطهاي بشري2اند خورد کرده و درهم شکند. به عبارت ديگر او بايد اين خطر را بپذيرد تا از يقينهاي سادهي که عناصر مانند پيشينه، زبان و ملت براي او فراهم کرده است فراتر رود، چون اين عناصر مي تواند مانع آن شوند که روشنفکر بتواند حقيقت ديگران را درک کند. اين درست است که همه ما در درون يک زبان، يک پيشينه تاريخي و يک مليت متولد ميشويم، ولي بايد اين نکته را نيز درک کنيم که اين عناصر در جوامع مختلف متفاوتاند و اگر ما به اين تفاوتها پينبريم و زبان، پيشينه و مليت خود را برتر از ديگران تلقي کنيم در زندان ذهنيت قلبي خود اسير ميشويم و همه چيز را از دريچه همين ذهنيت ميبينيم و فقط بر اساس معيارهاي همين ذهنيت در مورد آنها قضاوت ميکنيم.

شکرالله شهرياري

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه