این حاجی پیروز دوست داشتنی
- شناسه خبر: 39830
- تاریخ و زمان ارسال: 27 اسفند 1402 ساعت 23:53
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
فلسفه حاجی فیروز در گفتوگو با مهدی صفاری نژاد و سبا اصلیان
آرمان امروز- وحید استرون: این روزها حاجی فیروزها در آستانه نوروز سخت مشغول کار و شاد کردن دل مردم هستند!. هرچند که نگاه جامعه به آنها، نگاه تکدیگری است، اما عمری به درازای تاریخ و افسانه های بزرگی همچون «ادیسه» هومر، پشت آنها نهفته است. برکسی پوشیده نیست که حاجی فیروزها برگرفته از فرهنگی اصیل و اسطورهشناسی غنی است. اشعارشان ریشه در تاریخ و جماعت بازار نشین دارد، نصحیت و پند و اندرز برای سال جدید کار آنهاست و صورت سیاه و لباس قرمزشان نمادی از فرهنگ نوروزی است. حاجی فیروز بهعنوان پیامآور شادی و نوروز باستانی، با دایرهبهدست زیر آواز میزند: «ارباب خودم، سلامُ علیکم! ارباب خودم، سرِتو بالا کن! ارباب خودم… » در طی سالهای اخیر، بسیاری از هنرمندان و چهرههای بزرگ فرهنگی این لباس سیاه را برتن کردهاند و بزرگانی مانند همچون مرتضی احمدی، جواد انصافی و… اشعارشان را برای مردم خواندند تا دل آنها شاد شود. اما در طی سالهای اخیر، یک زوج هنرمند دوباره این لباس را برتن کرده اند و این روزها سخت مشغول کار هستند تا این فرهنگ اصیل به تکدی گری محض تبدیل نشود. مهدی صفاری نژاد، پژوهشگر نمایش های آیینی و سنتی و مدرس دانشگاه و همسر او، سبا اصلیان، پژوهشگر نمایش های ایرانی با تخصص «بازی درمانگر»، با رویکرد سنتی به احیای حاجی فیروز و دیگر فرهنگ های اصیل می پردازند. نکته جالب درباره سبا اصلیان این است که سالها وی در خارج از ایران زندگی کرده و بزرگ شده و حالا خانواده چهار نفره شان سرشار از نمایش، شعر و آیین های سنتی است. در جایی که مهدی صفاری نژاد معتقد است که خانواده شان متشکل از مهدی، سبا، فرزند یک ساله شان آدزین و «مبارک» (همان شخصیت نمایش های خیمه شب بازی و نمایش های آیینی) شکل گرفته است. اما به بهانه نوروز و فلسفه سیاه بازی گفتوگویی با این زوج انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
مهدی صفارنژاد: مرحوم مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر اسطوره و تاریخ حدسزده بود که صورت سیاه حاجی فیروز، باید مربوط به بازگشت او از دنیای مردگان باشد. داستان از این قرار است که «ایشتر» که همان الهه تموز است شاه (دوموزی) را برمیگزیند. یک روز الهه به زیرزمین میرود و با ورود الهه به زیرزمین، در روی زمین باروری متوقف میشود. نه دیگر درختی سبز میشود و نه دیگر گیاهی هست. خدایان که ازایستایی جهان ناراحت بودند، برای پیدا کردن راه حل جلسه برگزار میکنند و قرار میشود که نیمی از سال را «دوموزی» به زیر زمین برود و نیم دیگر سال را خواهر دوموزی که «گشتی ننه» نام دارد، به جای برادر به زیرزمین برود. وقتی دوموزی به روی زمین میآید، بهار میشود و تمام مراسم نوروز هم ظاهراً و احتمالاً به دلیل آمدن اوست. وقتی دوموزی را به زیرزمین میفرستند، لباس قرمز تنش میکنند و دایره، تنبک، ساز و نی لبک دستش میدهند و این یعنی خود حاجی فیروز. صورت سیاهش هم مربوط به بازگشت از دنیای مردگان است و این شادمانیها برای بازگشت دوموزی از زیرزمین است.
سبا اصلیان: همه میدانیم حاجی فیروز طلایه دار عید نوروز است، اما اکثر ما از داستان شکلگیری این اسطوره بیخبریم. دکتر کتایون مزداپور استاد زبانهای باستانی و اسطورهشناس گفته است زنده یاد دکتر مهرداد بهار سالها پیش حدسزده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است. دکتر مزداپور میگوید: «نوروز جشنی مربوط به پیش از آمدن آریاییها به این سرزمین است لااقل از دو سه هزار قبل این جشن در ایران برگزار میشده و به احتمال زیاد با آیین ازدواج مقدس مرتبط است. تصور میشده که الهه بزرگ، یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب و با او ازدواج میکند» دکتر مزداپور داستان این ازدواج نمادین و اسطورهای را که بنیادیترین نماد نوروز است چنین شرح داد: «اینانا یاایشتر که در بین النهرین است عاشق «دوموزی» یا «تموز» میشود( نام دوموزی در کتاب مقدس تموز است) و او را برای ازدواج انتخاب میکند» تموز یا دوموزی در این داستان نماد شاه است. الهه یک روز هوس میکند که به زیرزمین برود. علت این تصمیم را نمیدانیم. شاید خودش الهه زیرزمین هم هست. خواهری دارد که شاید خود او باشد که در زیرزمین زندگی میکند. اینانا تمام زیورآلاتش را به همراه میبرد. او باید از هفت دروازه رد شود تا به زیرزمین برسد. خواهری که فرمانروای زیرزمین است، بسیار حسود است و به نگهبانها دستور میدهد در در هر دروازه مقداری از جواهرات الهه را بگیرند.»
در آخرین طبقه نگهبانها حتی گوشت تن الهه را هم میگیرند و فقط استخوانهایش باقی میماند. از آن طرف روی تمام زمین باروری متوقف میشود. نه درختی سبز میشود، نه گیاهی هست و نه زندگی. و هیچکس نیست که برای معبد خدایان فدیه بدهد و آنها که به تنگ آمدهاند جلسه میکنند و وزیر الهه را برای چاره جویی دعوت میکنند. الهه که پیش از سفر از اتفاقهای ناگوار آن اطلاع داشته، قبلاً به او وصیت کرده بود که چه باید بکند. به پیشنهاد وزیر خدایان موافقت میکنند یک نفر به جای الهه به زیرزمین برود تا او بتواند به زمین بازگردد و باروری دوباره آغاز شود. در روی زمین فقط یک نفر برای نبود الهه عزاداری نمیکرد و از نبود او رنج نمیکشید؛ و او دوموزی شوهر الهه بود. به همین دلیل خدایان مقرر میکنند. نیمی از سال را او و نیمه دیگر را خواهرش که «گشتی نه نه» نام دارد، به زیرزمین بروند تا الهه به روی زمین بازگردد. دوموزی را با لباس قرمز در حالی که دایره، دنبک، ساز و نی لبک دستش میدهند، به زیرزمین میفرستند. شادمانیهای نوروز و حاجی فیروز برای بازگشت دوموزی از زیرزمین و آغاز دوباره باروری در روی زمین است.
مهدی صفاری نژاد: از آنجایی که شادی نیاز جامعه محلی ما است من نمایشگر نمایشهای شادیآور ایرانی بنا به وظیفهی خودم در روزهای نزدیک به نوروز لباس قرمز به تن میکنم و صورت سیاه میکنم و با دایره زنگی در بعضی از محلهها همراه با گروههای مختلف شکلات و شیرینی هدیه میدادیم و من سفیر شادمانی بودم و نوروز را شادباش میگفتیم. از تجربههای من یکبار در محلهی سیزده آبان تهران به همراه خانم سوسن هاشمی تسهیلگیر و معلم خوب کودکستان با بچههای کودکستان به سراغ کسبهی محلی رفتیم و من برایشان ارباب خودم سلام علیکم میخواندم و کسبه لبخند بر لبشان مینشست و آرزویهای خوب برای هم و سرزمینمان میکردیم. بار دیگر از طرف مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا برای برنامه آخر سالشان دعوت شده بودم و به تنهایی بعد از اجرا در محل اول پیاده در در محلهی ظفر تهران قدم زنان رفتم و سعی کردم شادباش بگویم و شوربختانه نگاه اشتباه حاجی فیروز و گدایی به من شد و برخوردهای خوبی ندیدم و با خودم گفتم اشکالی ندارد این برخوردها از سر ناآگاهی است و تو نیکی میکن در دجله انداز و خسته نشو و نشدم و برای بار دیگر به همراه همسرم سبا اصلیان در خیابان هاشمی کوچه بایایی تهران خیمه شب بازی اجرا کردیم و قسمتی از خبایان را نیز باهم دیگر رفتیم من نقش پوش مبارک شدم و سبا نقش پوش ارباب و سبیل مصنوعی گذاشت و راه رفتیم و شادباش نورز گفتیم. در نوروز همان سال به کاشان رفتیم و یک روز در خانه تاریخی احسان حاجی فیروز شدم در کنار عمونوروز -همسرم نقش پوشی کرد سبیل گذاشت و کت مردانه روی دوش انداخت -شاد باش نوروزی گفتیم و جمعی دور ما حلقه زدند و پرسش و پاسخ شاد با اشعار حاجی فیروز داشتیم. جالب آنجا بود که مهمانها هر کدام از گوشهی سرزمینمان بودند و خاطرههای جالبی از حاجی فیروزهایی که در سالهای گذشته دیده بودند تعریف میکردند. وقت خداحافظی بود که دوستی آمد و گفت در خانه نقلی تعدادی هموطنها منتظر دیدارتان هستند و حاجی فیروز گفت اگر عمو نوروز بیایند پیاده از کنار مسجد آقابزرک کوچه دوستی را قدم زنان میآییم. عمو نوروز داشت فکر میکرد که حاجی فیروز گفت این کوچه دوستی است و دونفر فقط میتوانند کنار هم قرار گرفته وشانه بهشانه راه بروند و همین هم شد و به خانه نقلی رسیدیم و مهمانها با لبخند منتظر بودند و درخواست کردن نمایش کوتاه نیز برایشان اجرا شود و آقای رضوانیان مدیرت خندهای کرد گفت مبارک هفت سین آماده میکند را اجرا کنید و همان شد و اشتباههای مبارک در جور کردن هفت سین خنده آفرینی کرد دیدنی.
سبا اصلیان: جان کلام اینکه نمایشهای شادآور و حاجی فیروز و مبارک بیشتر مواقع یکی از ارکان جمعهای محلی در ایران از گذشتهها تا به امروز بوده است.