باهم بودگی در ایران آینده
- شناسه خبر: 43622
- تاریخ و زمان ارسال: 11 اردیبهشت 1403 ساعت 23:50
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
مهدی مطهرنیا
آرمان امروز : در این مجال بر آن است تا به بیان نقش دین و فرهنگ در ارتباط میان ملت ها توجه کند . در این مورد باید به بنیادهای معرفت شناسانه پساپوزیتویستی و پارادایم آینده نگری پرداخت. بر این اساس روش شناسی کیفی و در همین حال مکتب تفسیری برای نگاه به آینده را مورد پروا قرار داد.
باور دارم واژه ارتباط مفهومی بین انسانی است. این ارتباط در بستر ادیان و فرهنگ های گوناگون صورت می پذیرد. در دنیای بیرون از فرد؛ دین و فرهنگ در یک پیوستار معنادار قرار می گیرند. این پیوند به گونه ای است که عده قابل توجهی این دو را یکسان می دانند. اما این دو مجزا هستند. دین امری فردی و فرهنگ امری اجتماعی است.
بر این نکته ئای می فشارم که :« دین بخش «خداپرورده» و «آدمی پذیرفته» حیات بشر است. این در حالی است که فرهنگ بخش «آدمی پرداخته» و «جماعت پذیرفته» حیات وی می باشد. بین این دو ارتباط هم نشینی قائل هستم. دین را دارای جوهره انتزاعی و فرهنگ را دارای جوهره رفتاری – کنشی می دانم. فرهنگ اصول و ارزش ها ، هنجارها ، و نمادهای ارزشی را در برمی گیرد. ارتباط میان ملت ها در بستر فرهنگ حاصل می شود».
ما در صحنه اجتماع چه به دنبال اطمینان یافتن از دسترسی کودکان به آموزش باکیفیت باشیم، چه در تلاش برای فراهم آوردن میزان سلامت قابل توجه در زندگی فردی و جمعی، و یا ارتقای توسعه اقتصادی، به احتمال زیاد نیاز خواهیم داشت که با افرادی از چندین پیشینه نژادی، زبانی، قومی و یا اقتصادی کار کنیم. برای کار مؤثر با افراد از گروههای مختلف فرهنگی، به ایجاد روابطی مستحکم و مبتنی بر همدلی، اعتماد، درک و اهداف مشترک نیاز خواهیم داشت.
چرا؟ چون روابط مبتنی بر اعتماد چسبی است که مردم را هنگام کار بر روی یک معضل مشترک با هم نگه میدارد. هنگامی که افراد برای حل مشکلات چالشبرانگیز با یکدیگر کار میکنند، نیاز دارند در شرایط دشوار کنار هم بمانند. برای ادامه تلاشی جمعی، افراد دخیل باید از همدیگر حمایت کنند، به ویژه وقتی که شرایط دلسردکننده است. مردم باید در مقابل تلاش کسانی که از شگرد «تفرقه بیانداز و حکومت کن» برای تحریک یک گروه فرهنگی بر ضد گروه دیگر استفاده میکنند، مقاومت کنند.
فارغ از آنکه به چه گروه نژادی، قومی، مذهبی و یا اجتماعی-اقتصادی تعلق دارید، احتمالاً نیاز خواهد داشت که با افرادی ارتباط برقرار کنید که شاید درباره گروهی که به آن تعلق دارند، اطلاعات چندانی نداشته باشید.
هر یک از ما شبیه مرکز یک چرخیم. هر یک از ما میتوانیم با اطرافیانمان ارتباط برقرار کنیم و دوست شویم و این امر به ما قوت لازم برای دستیابی به اهداف در با هم بودنهای متفاوت را فراهم میسازد. اگر هر فرد شبکهای متنوع و قوی از روابط با دیگران ایجاد کند، میتوانیم دور هم جمع شویم و مشکلات مشترکمان را حل کنیم.
به نظر میرسد با استفاده از تئوری گیدنزی میتوان گفت: «دو مفهوم کارکرد و ساختار در پیوند با هم قرار میگیرند و ساختار و کارکرد دین و فرهنگ نیز با یکدیگر در ارتباط قابل تعریف هستند. از نظر گیدنز ساختارگرایی و کارکردگرایی به واسطه اولویتی که برای ابژه – ساختار – نسبت به سوژه – کنش – قائل هستند، مشابه هستند.
در دیدگاه موسوم به کارکردگرایی که عموماً در ساختارگرایی کاردگرایی تلفیق شده است. دو مفهوم کارکرد و ساختار در پیوند با یکدیگر ظاهر میشوند و البته بار تبیین بر دوش کارکرد قرار میگیرد».
من مفهوم بافت و بافتار را به این متن افزودهام. اجتماع در ساختار و کارکرد در متنی از ارتباط قرار میگیرد که بنیادهای آن را بافت ذهنی – فکری، و بافتاری از دین و فرهنگ آن را برساخته میکند. من بر این باورم که نمیتوان نقش اسطورهها، استعارهها، فرنگ و تمدن، سبک زندگی، تجارب زیستی، ادراک موجود از پنجره زیست دینی و فرهنگی و رفتارهای ریز و درشت مردم را در فرهنگهای گوناگون و بر ارتباط با آنها نادیده انگاشت».
پرسش در این جا این بود که چگونه میتوانیم این ارتباط متن واره یا بافت واره در باهم بودگی را گسترش دهیم؟ فرهنگ بخش آدمی پرداخته است. فرد آن را آغاز میکند. ولی جماعت آن را میپذیرد و تا زمانی که عمومیت دارد و مورد اقبال و استقبال مردمان است، ماندگاری دارد. فرهنگ است. اما، تعریف عملیاتیتر از فرهنگ ما را به سمت تجارب مشترک میبرد، که آن تجارب درک ما از جهان را شکل میدهد. این گروهها میتواند شامل گروهی باشد که در آن به دنیا آمدهایم؛ خانواده، مثلاً گروه جنسیتی که به آن تعلق داریم، گروه نژادی، ملیت، طبقه و یا دین؛ و یا حتی گروههایی که به آن میپیوندیم و یا بخشی از آن میشویم. مثلاً، نقل مکان به یک منطقه جدید، پذیرفت سبک جدیدی از لباس پوشیدن، تغییر در وضعیت اقتصادیمان، و یا شیوه استفاده از یک فناوری، میتواند به ما یک فرهنگ تازه بدهد. وقتی درباره فرهنگ به این شکل وسیع فکر میکنیم، به این نتیجه میرسیم که همه ما در آن واحد به چندین فرهنگ تعلق داریم. آیا با این نکته موافقید؟ این تعریف از فرهنگ بر شما چگونه صدق میکند؟