یادی از منتقدی منصف
- شناسه خبر: 2269
- تاریخ و زمان ارسال: 11 خرداد 1402 ساعت 0:07
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
آرمان امروز: مرحوم «عزتالله سحابی» از مشهورترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر به حساب میآید. او که یک مهندس و کارشناس برجسته بود زندگی خود را پس از کودتای ۲۸ مرداد وقف نهضت ملی کرد با این حال از اصلاحات علی امینی در آغاز دهه ۴۰ هم روی برنگرداند اما فضا تنگتر شد و از صاحب تخصص در توسعه و عمران و صنعت یک مبارز سیاسی ساخت که بهای آن را باید با زندان و تبعید در رژیم پهلوی میپرداخت. در سال ۵۷ البته آزاد و اندک زمانی بعدتر عضو شورای انقلاب شد.
بعد از پیروزی انقلاب هم عضو دولت موقت، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی با رأی بالای مردم تهران و نامزد جریانهای مختلف و نیز نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی. بعدتر اما راه خود را از حاکمیت جداکرد و روش انتقادی در پیش گرفت و دردهههای دوم و سوم جمهوری اسلامی هم به زندان افتاد.
عصر ایران در این مورد نوشت: در دوازدهمین سالگرد منتقدی منصف در اندازه و آوازه او نه میتوان درباره او ننوشت چون تمام عمر برای ایران کوشید و مرارت کشید و نه میتوان چندان نوشت که حق مطلب ادا شده باشد و مهمتر البته نمیتوان به اتفاق تلخ برای دخترش – هاله – در مراسم تشییع جنازه اشاره نکرد. به همین اشاره بسنده میکنم و سراغ خود عزتالله سحابی میروم: پسر دکتر یدالله سحابی که خود از مشاهیر تاریخ معاصر در سیاست و دانشگاه و زمین شناسی است.
کتاب خاطرات عزتالله سحابی با عنوان «نیم قرن خاطره و تجربه» با این جمله شروع میشود: «پدرم در ایران نبود، یعنی سالهای ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۵ که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته بود و زندگی ما با پولی که پدرم از پسانداز اندک حقوق محصلین خارجی برای ما میفرستاد میگذشت» و با این عبارات به پایان میرسد: «پس از ۷ سال و یک ماه در حالی که هنوز ۴ سال از زندانیام باقی مانده بود آزاد شدم.» (دوم آبان ۱۳۵۷.)
عزتالله سحابی؛ وفا کردن و ملامت کشیدن و نرنجیدن اما خوش نبودند. آنچنان غرق در ملاقاتهای مردم و دوستان و سرانجام عضویت در شورای انقلاب و پذیرش مسئولیت هدایت انقلاب شده بودم که فراموش کردم در زندان و در نامهنگاریها چه وعدهها که به همسرم میدادم.
در آن زمان او نگرانی دو چندانی نیز برای فرزندمان ـ هاله ـ داشت که با مشورت پدرم برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شده بود تا از هیجانات و فعالیتهای سیاسی تهران به دور باشد و به تحصیل بپردازد. ولی رفتن او به پاریس همزمان شده بود با مهاجرت مرحوم امام خمینی به پاریس و درگیر شدن هاله در پذیرایی و اداره خانه امام در پاریس و اینها مورد رضایت مادرش نبود و بر نگرانی تحصیلی او افزوده بود و لذا با یک دنیا آشفتگی و نگرانی، انتظار همراهی و همدلی مرا داشت.»