برای رزم آرا، سینهای چاک نشد
- شناسه خبر: 37922
- تاریخ و زمان ارسال: 15 اسفند 1402 ساعت 23:50
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
آرمان امروز – احسان اقبال سعید : شانزدهم اسپندماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی صدای گلولههای تپانچه مردی جوان و نجار با صلای صلاه ظهر درآمیخت و بانگ برآمد رئیس الوزرا سپهبد حاجعلی رزم آرا بر خاک افتاد و تمام. نگارش درهم تنیده نام حاجیعلی به آن سبب بود که خاک مکه را ندیده بود اما به روز عید قربان قدم بر کره خاکی نهاد. رزم آرا از نظامیان میدان دیده دوره پهلوی نخست بود که نبرد با عشایر و دوران اشغال ایران در جنگ جهانی دوم خاک میدان خورده و محبوبیتی میان افسران ارتش داشت. ابتدای دهه ۲۰ و سلطنت لرزان و لغزان پهلویِ پسر، دوران رقابت دو نظامی صاحب سبک به نام سرلشکر ارفع و حاجیعلی رزم آرا بود.
رزم آرا رویاهای بلند در سر داشت و می پنداشت تا کی باید جلوی یک لاقباهای بی لیاقت پا بچسباند و دست را تا گیجگاه بالا بیاورد؟ آمریکایی ها از نفوذ کمونیسم در دنیای پسا جنگ جهانگیر دوم بیمناک بودند و میخواستند حاکمیتهای قوی در کشورهای غیرکمونیست بهوجود بیاید تا با مدد کمکهای اصل چهار ترومن از وقوع انقلابات کمونیستی و افتادن کشورها به دامان شوروی جلوگیری نمایند. برآمدن رزم آرا در ایران هم نمود همان خواستِ یانکیها و البته شرط آنان بود که تا پیش از برآمدن یک دولت قوی و فساد ستیز کمک های مالی خود به ایران را ریختن پول در چاه ویل فساد هزارفامیل میدانستند. در خاطر داشته باشید که داریم از سال های انتهایی دهه بیست سخن میگویم و تا درآمدهای هنگفت نفتی ایران تقریبا دودهه زمان باقی مانده است.
رزم آرا آمد تا هم نسق مورد نظر واشنگتن برقرار شود و هم مناقشه نفت میان ایران و بریتانیا را مدیریت یا منکوب نماید. سپهبد اما خیالات بالا و والاتری در سر داشت، از یکسو مورد وثوق آمریکا و البته بخشی از بدنه ارتش بود و از جانب دیگر پنهان با حزب توده فالوده میخورد. میگویند فرار بزرگ رهبران حزب توده از زندان و گریختنشان به شوروی حاصل تبانی رزم آرا با سازمان افسران حزب بوده است. شب هول انگیزی که در آن کامبخش، جودت، کیانوری و دیگران از زندان گریختند و راهی شوروی شدند تا زود بازگردند اما هرگز دگر رنگ وطن را هم ندیدند. در آن جمع عبدالحسین نوشین و همسرش لرتا هم بودند. رژیستور و آکتریس های شهیر تئاتر ایرا زمین که طرحی نو افکنده بودند و تئاتر خلقی بر پرده می بردند… سعید راد بازیگر سالهای بعد روایت میکند که به سبب آنکه پدرش از خلبانان وابسته با سازمان افسری حزب توده بوده با خانواده نوشین روابطی نزدیک داشتهاند و مادرش گفته هرگز به خوشمزگی قهوه فرانسه و بیسکوییت های خانم لرتا در عمرش بر دهان ننهاده است. نوشین و لرتا هم در آن شب هول رفتند و در باد برای همیشه گم شدند.
این کردارها شاه را به رزمآرا بدبین نموده بود اما طرفین ظاهر کار را نگاه می داشتند. در دوران صدارت رزم آرا عروسی باشکوه محمدرضا پهلوی با ثریا اسفندیاری بختیاری برگزار شد و جز قطع برق در شب مراسم و سرقت جواهرات گرانبهای زن آقاخان محلاتی همه چیز خوب و شکوهمند بود و البته چندی بعد جواهرات را در دست و انگشت زن رئیس شهربانی وقت دیدند! همین رزم آرا پیکر رضاشاه را از مسجد الرفاعی در مصر به ایران آورد تا در تهران به خاک سپرد. تا پیش از او احدی جسارت این کار را به دلیلی نفرت عمومی و احساسات بازماندگان کشته گان سال های صعب نداشت… رزم آرا اما توانست.
روابط ویژه و نامههای عمیق عاطفی سپهبد با خواهر بیپروا و توامان شاه (اشرف) هم که بی نیاز گفتوگوست… با این همه کمتر کسی از منتهای قلب سپهبد را دوست داشت. ملیون عامل ارتجاع می دانستندش که آمد تا با سرنیزه نگذارد رویای ملت برای نفت ملی محقق شود و او در مجلس گفت: «ملت نمی تواند لولهنگ بسازد، می خواهد نفت را اداره کند؟» و از مصدق پاسخ شنید: «سپهبد این جا مجلس است، پادگان نیست. از اینجا بروید.»
بخش ملی و ناوابسته حزب توده مثل آل احمد و خلیل ملکی که با دیدن وابستگی و وادادگی تودهایها در برابر اراده و منافع شوروی بریده بودند هم دل خوشی از رزم ارا نداشتند. فدائیان اسلام هم او را عامل فعل و مانع تعقق احکام اسلام و البته عامل لندن می دیدند و در این مسیر و در آن مقطع پیرو نظرات مرحوم آیت الله کاشانی بودند. تا اینجا انگار جز همسر، هیچ کس رزم آرا را دوست ندارد. مگر انورالملوک هدایت خواهر صادق هدایت نویسنده، می گویند مرگ رزم آرا دشواری زیستن صادق را برایش دوچندان کرد و به روایت احسان نراقی مشکلاتی که در اقامت و…برایش پیش آمده بود و میتوانست با نفوذ شوهرخواهرش سهل تر گشوده شود میخ آخر را بر تصمیمی نبود شدن راقم بوف کور چکش زد.
در داستان ترور شاه در حیاط دانشکده حقوق دانشگاه تهران هم رد رزم آرا دیده شده بود… می گویند مریم فیروز، دختر فرمانفرما و خواهر نصرت الدوله و البته همسر کیانوری در هماهنگی با بخشی از افسران تودهای ناصر فخرآرایی را به دانشگاه فرستاند تا در جلد عکاس، جان شاه را بستاند، و نشانهگیری ناصر مثل دوران فوتبال بازی کردنش بود که جای توپ قلم پای حریف را نشانه میرفت… آن روز به عنوان رئیس ستاد ارتش شاه را همراهی نکرد و منتظر ماند…
برگردیم به روز کشته شدن رزم آرا… وی مقابل ملی شدن نفت ایستاد و چون با گلوله های خلیل طهماسبی بر خاک افتاد دکتر مصدق درب کمسیون نفت را بست تا کار ملی شدن را یکسره نمایند و اعتراضی هم به ترور نکرد. شاه هم از این اتفاق ناخشنود نبود و می گویند اسدالله علم دوست گرمابه اش که آن روز همراه رزم آرا بود دوان دوان به کاخ آمد و خبر داد: «تمام شد» همان روزها مجلس ماده واحده ای به اینقرار از تصویب گذرانید.
«چون خیانت حاجعلی رزمآرا بر ملت ایران ثابت گردیده هرگاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود» خلیل طهماسبی در سال ۱۳۳۴ و پس از اقدام ناموفق در ترور حسین علا نخست وزیر وقت که برای امضا معاهده بغداد راهی عراق بود دستگیر و به اراده همایونی اعدام شد… دقت کنید که اراده همایونی تنها بسته به میل صادر شد و نه غیر. مرگ رزم آرا اما کسی را غمگین نکرد و او به تاریخ پیوست… انگار همان بی کس کش شد و کسی در سوگش سینه ای چاک نداد و فغانی هم راه گلو سد نکرد…