با چه قلمی از نوروز بزرگ بنویسم؟
- شناسه خبر: 39827
- تاریخ و زمان ارسال: 27 اسفند 1402 ساعت 23:50
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
زمان شهاوند
آرمان امروز : تب و تاب این عید فراتر از قلم فرسائیست، عید آمیزهای از تمام زیباییها، پر است ازرنگ حقیقت، سپیدهدم سال همانجاست. نوروز و گفتنیها؛ چه کنم که این نام دل از دستم میرباید، محفل شیرین ادبی میطلبد. کدام قلم سحار نازک انگشت که ترسیم وتشریح این عید را به کمال، حیات و حرمت نماید؟! کدام توسن که عنان از دست داده و بر هر تن کم تحرک و بیتفاوت در این روز نو، آتش افروزد؟ کدام نثر مسجع و ظرایف بلاغیست که با جملاتی وزین این طولانیترین عید تاریخی را شکل و شمایل بخشد؟ طنازترین آرایهها کدامند که مشام جانها را به داشتهای این عید عطرآگین کنند؟! ترکیبش از دقایق و ساعات گذشته، تار و پودی منحصر دارد. تقویمی نجیب از روزگاران کهن، میراثی باستانی که هر سال سودایی نیک در سرها میپروراند. اعلی بزمی که ریشه در اعماق قرون دارد. تنها عیدی که در سیر و ساحت کیهانی با مقام است. چه بس روزگارانی چند که با سرافرازی پایدار مانده و نوروز، روز نویی که با دمیدن در ساز و کرنا آغاز میشود. رستاخیزی در هست و نیستهای جهان و ما آدمیان.
در بارگاه آراسته این عید؛ سازگاری و همزیستی مسالمتآمیز آدمیزاد رقم خورده. روز عدالت با برابری شب و روز، اعتدالی که از «جم» جمع بسته. انتهای عمر زمستان و سیاهی و کوتاه شدن سایههای تاریکی بر گرده زمین و زمان. مژده که عید آمده تا دردهای در تاریکی مانده را، با روشنایی خود التیام بخشد. خبر؛ عید آمده، موسیقی و هنر همنشین شدهاند، در لابلای این آمیختگی، طنین گلبانگ جاندار وبی جان، شیههی اسب، صدای زنگ گله، های و هوی چوپان با لحنی عاشقانه در هواپیچیده. عید آمده، فصل تغییر و گشایش؛ به اعتبارش، زبانی به نرمی حریر و نازکی خیال در بین مردم باز و باب شده. مژده که عید آمده؛ صورتگری زبردست، که به هزاران فن، فروغی روحانگیز بر دشت وصحرا نشانده. عید را با تمام داشتههایش باید به تعریف و تفسیر کشاند، طبیعت خنده بر لب دارد، باد ملایم است وهوا با مرام. یخ وبرف تار و مارشده و آسمان مانند یک دخت زیبا، صاف و بیشتر صیقلی به عشوهگری دستزده. به مدد بازیگران این طبیعت، اوج عظمت تماشاگران به نوازشی چند ترنم یافته. عید آمده؛ ایامی جنبش خیز، شعله شقایق، حرکت نسیم نرم وخوشبوی از لای بوتهها وگیاهان نورسته بر تنههای مرده هم جان داده. گسیختگی عنان باد، فرار ابرهای تودهای تیره وتار، خاموشی پر سر و صدای رعدهای آسمانی و پایان شلاق رگبارهای سهمگین بر دشت و دمن. در این نهضت که عید انقلابشه، جشنها پر شور شدهاند، تار، سه تار نواختن گرفته، کمانچه کشیده و دهل کوفته. به نام ونشان این روز التهاب درونی همه افروخته میشود و جان توان مییابد. عید است وامید گل پروری بهار در پی، دمیدن در شیپور حیات به مرتع مرده، امید و نشاط آغوش گشوده، امواج خروشان رودها فرو نشسته. فاصلهای از رقابت بهشت زمینی با جنت آسمانی باقی نمانده، جواهر خانهای که در هیچ سرای سلطانی نمیتوان یافت. عید نوروز و فصل دیدارها، دیدارهایی که مهر ومحبت میپرورد و رشتههای پیوند آدمی را تحکم میبخشد. فصل گشاده دستی است، ریاضت وقناعت فراموش میشود. من به هنگام عید، روز نو، نوروز و بهار هر سال مسرورم و ستایشم برانگیخته میشود. هموطنان؛ با فخر و سرور و ستایش عیدتان مبارک.