جمال الدین اسدآبادی در آئینه زمان
- شناسه خبر: 38123
- تاریخ و زمان ارسال: 16 اسفند 1402 ساعت 23:53
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
به مناسبت روز بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی
آرمان امروز – احسان اقبال سعید : هجدهم اسپندماه در گاهشمار خورشیدی به نام «بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی» نام گرفته است. سید جمال از طلیعه داران کسانی بود که از پس سیاحت فرنگ دَرکی از ادبار ملک پدری یافت و خواست علت و سبب بجوید و البته تدبیر کند و نهایت خود وارد سیاست شد و دهر را با دلی خون بگذاشت و درگذشت. برای دانستن دنیای خیال و دریافت سید جمال باید از عینک نگریستن بر آن زمان و نیز خوشایندها و نامطلوبات امروزی گذشت تا مگر دستگیرمان شود بر ذهن و زمانه سید با آن عینک پنسی و دستار بر سر چه رفته است. نخست آن که سید جمال با سیاحت جهان جدید دندان تامل و درنگ گزید و دریافت که کار وطن کمیتش لنگ است و در فرنگ کار دگر میکنن. پس حیران شد و ناترازی مقراض مرز پرگهر و بلاد شاه چونان خار مغیلان راه صدایش را سد و قلمش را خونین نمود. سید در بلاد فرنگ چه دید که در قلمرو سلطان صاحبقران به چشم ندید و حسرت خوار شد؟.
به باورم دنیای آن روز یک دنیای یکسر نظامی و زبر بود و معنای مناسبات و حشمت و شوکت در قشون و توان گشودن و نیز صیانت از داشته های تفسیر می شد. اختراع باروت و توان ساختن و به آب انداختن کشتی های بخار در کنار رشد علم پزشکی و بیطاری(دامپزشکی) که راه بر صحت و طول عمر بیشتر سربازان و نیز اسب و حشم می برد توانسته بود یک سیمای منظم و در امان از بلاد غربیه برای سید بسازد و ریشه را در صنایع و اتحاد می جست که نبودش در مشرق زمین راه بر ادبار به معنای چیرگی قوای غربی و از دست رفتن بلاد اسلامی و زمین های ایران و نیز گرسنگی و بی دوایی جماعت رعیت نمود و حضوری تام و تمام داشت. جهان روزگار سید جمال جهانی، علم رایج و برقرار معنا و تداومی آئین محور داشت و طبعا آدم ها ریشه اقبال یا درنگ را در عنصر دینی می یافتند.
در جنگ دوم ایران و روسیه در دوره عباس میرزا علما رساله جهادیه صادر کردند و بعضا در کنار سربازان و سرداران سپاه ایران جنگیدند چرا که بخش بزرگی از رنج در جان ایرانیان جدا شدن قسمتی از بلاد مسلمان و رفتنش زیر یوغ کفار بود. فراموش نکنید در همین دوره پارسیان هند درصدد بودند با پراخت پولی به ناصرالدین شاه قطعه زمین در خوزستان بخرند و شهر زردشتی ایده ال خود را بسازند… تاج شاه در انگستان را هم اسقف اعظم بر سرش می نهاد. نخست کسانی آنچه در غرب دیده بودند را عمل به احکام شارع مصطفوی در بلاد عیسوی یافتند و دلیل واماندن ما را هم عامل نبودن به آن چه خود داریم و نیز بازماندن طبیعی. سید جمال علی رغم رویاپروری و ساده سازی امر سیاست ،مقتضیات معمول آن را نکو می دانست. داشتن رسانه و جاانداختن خود به عنوان کسی که می داند و می اندیشد و نیز تلاش برای نزدیکی به دربار و شخص شهریار نشان از آن دارد که در ک این موضوع که منطق قدرت همیشه الزامات خاص خود را دارد و روشنفکر یا مصلح هم بدون توش و هوش راه بر جایی نمی برد و برای همین منزلگاه همیشه سید جمال ادین در دارالخلافه علاوه بر خانه امین الضرب تاجر معروف ایرانی در کنار اهل قدرت و مکنت بود. نکته دیگر یاس و خشم ناشی از باور به انجام نرسیدن افکار سید جمال بود که راه بر خشونت و انکاری برد که میرزارضای کرمانی جان بسر شده از جفای فراشان دارالخلافه را بر آن داشت تا بغض تپانچه را در حرم حسنی(ع) بگشاید و ناصرالدین شاه را به خاک افکند…
در بازجویی ها از کرمانی پرسیده شد: «شاه کشتی به گمانت پشت دروازه مترنیخ و بیسمارک منتظرند تا شهریار شوند؟ مظفرالدین میرزای بیمار و منتظر السلطنه در راه است.» شاید اندیشه سید جمال را بتوان حکایت پاک نهادانی دانست که برای موارد دشوار راه حل های دم دستی و آسان یاب تجویز می کردند و گمان داشتند به چرخش قلمی یا نیت حسنه ای می توان پیل را به آسمان فرستاد و کار دگر کرد و سویه دیگرش گلوله های رضای کرمانی که حاصل آن یاس بود و البته چیزهای دگر…