روز دهم
- شناسه خبر: 8103
- تاریخ و زمان ارسال: 3 مرداد 1402 ساعت 23:52
- نویسنده: خبرنگار آرمان
وحید استرون
آرمان امروز : هوا داغ و زمین پای برهنه عزداران را میسوزاند. مانند خون، آدمها با لباس سیاه یا کفن پوش در خیابانها میجوشند، شهر محشر کبری را پشت سر گذاشته و فقط سکوت برجا مانده. بزرگترین گردهمایی سال به پایان رسیده و پس از ساعتها، شهر دلتنگ است. گویی شعر صائب تبریزی اینجا معنا پیدا میکند: «زنگار گرفته است دل اهل جهان را/ در آینه هیچ نظر نور نمانده است»، قدم به قدمِ مردان و زنان خسته که گِل و عرق روی سرشان با هم ادغام شده، فقط خستگی موج میزند، اما یک چیزی در هوای شهر موج میزند که مستقیم بر دل مینشیند. آنقدر سنگین است که یک ضرف غذای نذری میشود هزار کیلو. اصلا غذایی که همیشه خوردن دارد، بغض در گلو مجال پایین رفتنش را نمیدهد. ظهر است، تیغ آفتاب مستقیم برچهرهها زخم میزند. انگار آسمان را دو هفته تمام توی تشت پر از باران شستهاند، خاکستری مایل به آبی یا آبی مایل به سیاه شده و دلش یک جوری گرفته که همه فکر می کنند، دیگر هیچوقت باز نمی شود. سربازها با زنجیر و دستهای ورم کرده، پاهایی که نای قدم برداشتن ندارد، مثل لشکر فاتح در زیر سایهای نشستهاند و در گوشهای دیگر آتش خیمهها با آسمان بلند میشود و صدا حسین- حسین به آسمان میرود. مولانا میگوید: «شهر را بگذاشت و آن سو رای کرد/ قصد جست و جوی آن هیهای کرد» حال و هوای ظهر روز دهم، با اذان موذن زاده در گوشه «روح الارواح» گوشه گوشه شهر را پر میکند، نگاهها به آسمان خیره میشوند و عرق پیشانی بر آسفالت خیس خیابان سجده میکند. انگار همین دیروز حسین را در بیرون از شهر شهید کردند، انگار همین دیروز بود که زینب را در شهر گرداندند، غافل از اینکه یک تاریخ را مکتوب میکنند و صدای یک اتفاق را به تک تک مردم جهان میرسانند. دل شهر گرفته است، دل روستاها هم گرفته است، اصلا دل دنیا گرفته است و هیچ احساسی نمیتواند غربت دل و پرسه بیهدف در خیابانها را پس از چند ساعت عزاداری بر حسین و فرزندان حسین بازگو کند به جز ذکر این دعا با لبهای ترک خورده از گرما: «اللهم اجعلنی فیه من المتوکلین علیک و اجعلنی فیه من الفائزین لدیک و اجعلنی فیه من المقربین إلیک بإحسانک یا غایه الطالبین» (خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان و از رستگاران نزد خود و از مقربان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان.)
اما بسیاری یادشان رفته، آنهایی که ذکر این شبهایشان حسین-حسین(ع) بود، کل یوم عاشورست و کل ارض کربلا خواهد نماند. کربلا مقتل انسانها نبود، بلکه باورها را در آن مثله کردند. تهمت و دروغ و ظلم به دیگری، همان راهی است که عصر عاشورا، لشکر یزیدیان رفتند و گمان میکردند که بزرگترین ثواب دنیا را بردهاند، اما این ساده لوحان شدند نفرین شدگان ابدی و مورد لعن نفرین هزارساله مسلمانان و غیرمسلمانان. راه حسین و کوفیان از کربلا جدا نمیشود، راه آنها هزار سال است که از بیرون خانه تک تک ما، آغاز میشود و یکی برای شمع روشن کردن در شام غریبان حسین (ع) به سمت چپ میرود و دیگری به راست. حالا که در حال شمع روشن کردن هستم، این بیت مولانا در ذهنم تداعی میشود: «ششه میگیر و روز عاشورا/ تو نتانی به کربلا بودن»