مخاطب در ادبیات داستانی
- شناسه خبر: 42521
- تاریخ و زمان ارسال: 2 اردیبهشت 1403 ساعت 6:50
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
آرمان امروز : حسین سناپور میگوید: «مهمترین مشکل میان ادبیات و بقیهی رشتهها رابطهی با مخاطب نیست، نبود زمینهیی است که باید هر دو بتوانند با آرامش بیشتر در آن زندهگی کنند.»
حسین سناپور، داستاننویس در گفتوگویی مکتوب با ایسنا از «مسئله مخاطب در ادبیات داستانی» گفته است. متن این مصاحبه در پی میآید:
گاه مسئله مخاطب به عنوان یکی از مسائل ادبیات داستانی مطرح میشود و برخی معتقدند با بحران مخاطب به ویژه برای نویسندگان جوان مواجه هستیم که عوامل متعددی در آن اثرگذار است. آیا شما فکر میکنید در زمینه مخاطب با بحران روبهروییم؟ اگر چنین است ریشههای آن را در چه میبینید؟
اول اینکه، وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور طوری است که کلاً مسائل فرهنگی در اولویت چندم قرار گرفتهاند و مردمی که مخاطب کتابها و فیلمها و تئاترها و موسیقی بودند، فرصت چندانی برای فکرکردن به آنها ندارند و درگیر مسائل فوریترشان هستند. این است که همهی این رشتهها مشکل مخاطب دارند. یعنی مهمترین مشکل میان ادبیات و بقیهی رشتهها رابطهی با مخاطب نیست، نبود زمینهیی است که باید هر دو بتوانند با آرامش بیشتر در آن زندهگی کنند. زمانی که این دغدغههای زیستی حل شده یا کمتر شده باشند، بهتر میتوان فهمید آیا مشکلی در آثار هست یا در تغییر ذائقههای مخاطب که احیاناً این رابطه مسئلهدار شده یا نه.
ضمن اینکه، رابطهی مخاطب با آثار از طریق تبلیغات و منتقدان و عوامل واسطی مثل کتابفروشیها برای کتاب و سالن اجرا برای سینما و تئاتر، برقرار میشود و کمبود این عوامل واسط حتماً رابطهی با مخاطب را مشکلدار میکند. مثلاً الان نه جایزههای داستانی وجود دارد که دستکم تعدادی از کتابها را به مخاطب معرفی کند و نه منتقدان شناختهشده یا نشریات پیگیر. در اینصورت مخاطبان باید بختکی کتاب بخرند و شانسی کتابی خوب پیدا کنند، یا ناگزیر به کتابفروشانی اعتماد کنند که تعداد کمی از آنها کتاب داستان میخوانند و اگر بخوانند هم مگر چند تا میتوانند در هفته و ماه بخوانند که مرجع قابل اعتمادی برای خواننده باشند؟ همهی اینها به معنای این است که فضا و زمینهی کتابخوانی و بهخصوص داستانخوانی، خراب است و طبیعی است که کتابهای خوب هم به آسانی پیش چشم مخاطب نیایند و دیده نشوند. وگرنه، این چند سال چه تفاوت عظیمی پیدا کرده با سالهای دههی هشتاد که کتابهای زیادی پرفروش میشدند و هر سال چهار پنج نویسندهی قابل اعتنا به کتابخوانها معرفی میشد؟ چه تفاوتی کرده این سالها با آن دهه، جز اینکه آن سالها جایزههای متعددی وجود داشت و نشریات (بهخصوص روزنامهها) نقدهای خوب و بد زیادی روی کتابهای داستانی مینوشتند و جوایزِ داستان کوتاه متعددی در گوشه و کنار ایران برگزار میشد؟ دلیلش قطعاً نویسندههای آن دوره و این دوره نیستند، چون هر دورهیی و هر زمانهیی میتواند نویسندهگان خود را پرورش دهد و حتا اگر ذائقهی مخاطبان تغییر عمدهیی کرده باشد، حتماً نویسندههایی هم پیدا خواهند شد که متناسب با آن ذائقه بنویسند و پرورش پیدا کنند. نویسندهها که جدای از زمینهی زیستیشان نیستند.