مصایب «خانواده نابسامان »
- شناسه خبر: 36539
- تاریخ و زمان ارسال: 7 اسفند 1402 ساعت 23:56
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
«آرمان امروز» در گفتوگو با عالیه شکربیگی، روانشناس بررسی کرد
آرمان امروز- گروه جامعه: انتشار خبری از کشته شدن ۱۲ عضو یک خانواده توسط یکی از اعضای آن باعث شد تا بار دیگر موضوع افزایش خشونت در خانوادهها و تبدیل رنگ و بوی آن به قتل و جنایت برسر زبانها بفهمد. گرچه این اولین بار نیست که چنین حادثهای رخ میدهد و نه آخرین بار، از همین رو دولت و مجلس برای کاهش اینگونه آسیبها درصدد تشکیل وزارتخانه «خانواده» برای کاهش این حوادث ناگوار است. پیشتر اینگونه حوادث با قتل رومینا، یا همسرکشی در اهواز با واژههایی نظیر «قتلهای ناموسی» نشان داده میشد، یا کشته شدن عضو یک خانواده توسط دختر ۱۴ سالهشان. خشونت به شکل عریان یا غیر عریان یک پدیده اجتماعی است که به علتهای مختلف بهعنوان معلول در جامعه یا منزل و بین اعضای خانواده، نمایان میشود. در واقع این خانواده ها، به نظر می رسد جزء «خانواده های نابسامانی» هستند که بنا بر دلایلی نتوانسته اند در سلامت روحی و روانی در کنار هم روزگار را سر کنند.
در حقیقت خشونت یکی از خصلت های دفاعی انسان است که اگر از حد نرمال خارج شود آسیب های جدی اجتماعی و خانوادگی بسیاری را ایجاد خواهد کرد. عدم یادگیری ارتباطات بین فردی و بیعدالتی با منشاء اقتصادی ریشه اصلی گسترش این معضل اجتماعی ترویج خشونت است. البته این خشونت عریان است که به پزشکی قانونی ختم میشود و نمیتوان آمار یا اطلاعات ناشی از خشونتهای کلامی، عاطفی، خانوادگی و… بهدست آورد.
چرا به اینجا رسیدهایم؟
اما سوال اینجاست که ریشه بروز چنین رفتار و خشونتهایی بین والدین و فرزندان این «خانواده های نابسامان» چیست؟ عالیه شکربیگی، استاد دانشگاه و دبیر سابق کارگروه خانواده سالم معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در پاسخ به این سوال به «آرمان امروز» میگوید: اصولا خشونت یعنی کنشی که منجر به ستیزه در حد شدیدی شود که می تواند کلامی یا غیرکلامی باشد. این در همه جوامع بشری وجود داشته اما از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر میزان و سطح کمی و کیفی آن تفاوت دارد. جهان اساسا با پدیده خشونت روبه روست و در جامعه فعلی ما بیشتر شاهد خشونت هستیم. به ویژه خشونت علیه زنان و کودکان ابعاد وسیع تری گرفته است. درشرایطی که کشمکش و ستیزه جویی بخشی از زندگی است، چگونه می توان به طور کلی خشونت را مردود شمرد؟ راه برون رفت ساده این است که بین «ستیزه جویی» که عملا در حکم «نیروی زندگی» است و«خشونت» که «نیروی مرگ»است تمایزی واژه شناختی قائل شویم؛ خشونت در اینجا ستیزه جویی به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه زیاده روی در ستیزه جویی است که چون همیشه مقدار بیش تر و بیش تری را طلب می کند روال عادی امور را به هم می زند. کاری که باید بکنیم خلاص شدن از این زیاده روی است. وقتی فردی در این نیروی زندگی یا ستیزه جویی، زیاده روی می کند این تبدیل به خشونت می شود.
اما شکربیگی در مورد حادثه یاد شده و کشته شدن ۱۲ عضو یک خانواده به عنوان نمادی از «خانواده های نابسامان» می گوید: آنگونه که گفته می شود، ظاهرا چند سال پیش خواهر فرد قاتل که معلم هم بوده است به خاطر ارتباط با یک مرد دیگر توسط پدرش کشته می شود. برای همین احتمالا این فرد از بچگی به فکر انتقام گیری از اعضای خانواده اش بوده است. یعنی وی بعد از اینکه با خشونت بزرگ شده است، همواره این خاطره را با خود حمل می کرده و بعد یک لحظه دچار جنون آنی شده و بعد از مرور خاطرات تلخ خشونت های خانوادگی گذشته تصمیم می گیرد تمام وابستگان خانوادگی خود که به نوعی به این مساله مربوط می شده اند را از دم تیغ بگذراند. اما نکته تاسف باری که انسان را به بهت فرو می برد این است که این فرد یک معلم بوده است. معلمی که قرار است نسل آینده این کشور را آموزش دهد و تربیت کند. حالا چه اتفاقی رخ داده که به لحاظ اخلاقی به جایی رسیده که عزیزترین و نزدیکترین اعضای خانواده اش را می کشد؟!.
این جامعه شناس البته نیم نگاهی نیز به تاثیر عوامل بیرون از خانواده در شکل گیری «خانواده های نابسامانی» دارد و می گوید: اصولا انسان ماحصل یک ساختمان ذهنی و جهان اجتماعی به نام خانواده است. از سویی یک پای اینگونه حوادث نیز ریشه در ساختار اجتماعی یا محیطی که فرد در آن زندگی می کند دارد. اینکه از لحاظ برون شناختی در آن چه شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بوده که فرزندان آن را به سمت خشونت سوق داده است که به پوچی می رسد. همچنین همه نهاد هایی که خانواده را در محاصره خود دارند در این مسیر می توانند نقش آفرین باشند. مانند نهاد اشتغال، نهاد دوستان، نهاد سفره اقتصادی و…. اینها عواملی هستند که می توانند موجب شکل گیری یک «خانواده نابسامان» شوند.
شکربیگی با ذکر اینکه خانواده در دل نظام بزرگتری به نام جامعه تشکیل می شود می گوید: بنابراین وقتی سیاست بر آن سلطه پیدا می کند، خانواده نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و بعضا دچار سردرگمی یا تحت فشارهای ناشی از سیاست زدگی می شود و منشائی می شود برای ایجاد همان «خانواده های نابسامان».
این استاد دانشگاه با ابراز نگرانی از افزایش خشونت ها در یک جامعه نیز می گوید: این روند افزایشی گویای این مساله است که خانواده های ما به نوعی دچار فروپاشی اخلاقی شده اند و همین امر باعث شده تا انسان ها و شهروندان به سمت فروپاشی فرهنگی و اخلاقی سوق پیدا کنند. تا حدی که حتی از کشتن والدین یا برادر و خواهر خود نیز ابایی نداشته باشند!
وی تاکید می کند، تا وقتیکه عقلانیت مفاهمه آمیزی بین نهادها وجود نداشته باشد، باید همچنان منتظر رشد پدیده خشونت و «خانواده نابسامان» در خانواده ها و همچنین شهروندانی باشیم که دارای روانی از هم گسیخته و ناآرام هستند.
وی همچنین در مورد نقش نهادهای تربیتی در کودکان به ویژه آموزش و پرورش در پیشگیری از «خانواده نابسامانی» نیز می گوید: باید بپذیریم که آموزش و پرورش ایران نتوانسته کارکردهای خودش را به خوبی انجام داده و به محلی برای آسیب زایی کودکان تبدیل شده است. نظام آموزش و پرورش فعلی کشور به جای اینکه باعث تعلیم و تربیت بیشتر شود باعث آسیب زایی بیشتر شده و بنابراین کودک از نظام آموزشی یاد می گیرد خشونت را تولید کند. او این خشونت را در ارتباطات خود بازتولید می کند، در حالی که داخل خانواده هم خشونت وجود دارد. وقتی مناسبات در نظام خانواده بر اساس خشونت باشد، طبیعی است که کودکان هم از این مناسبات الگو می گیرند و این یادگیری در آینده ای نه چندان دور، در مناسبات زندگی خودش به کار میبرد و در اکثر مواقع به قتل منجر میشود . با وجود اینکه برخی اعتقاد دارند باید حقوق در خانواده جاری و ساری باشد من معتقدم باید در کنار اخلاق و در سایه اخلاق حقوق برابر هم ایجاد شود و نباید منکر نقش موثر اخلاقیات و آموزش آن به کودکان در خانواده شد. به اعتقاد من نسل امروز نتوانسته آموزش های لازم را دریابد.