پروین تا فروغ، نگاهی به زن در درازای تاریخ
- شناسه خبر: 39221
- تاریخ و زمان ارسال: 23 اسفند 1402 ساعت 23:53
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
به بهانه ۲۵ اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی
آرمان امروز : چهار گاه مانده تا انتهای سال در تقویم را به نام پروین اعتصامی نام نهاده اند. شاعری که کلمه را در خدمت نصیحت انسان درکار کرد و عاقبت زیست و جوانی بهسرنامدهاش خود سوگی شد برای بهار که شاعر انتهای اسپند آمد و در ابتدای بهار از دست بشد… شکفتن شکوفه و گل را با پژمردن درخت کلمه بر شاخه کدام میانه است؟رسم زمانه است یا ارتداد زمین و بیداد چنگیزیان خفته در جلد خاک؟. شاعری زنان چندان در تاریخ پردامنه و بها نبوده که هنر با برون افتادن از کنج میانه دارد و در حکم پریرخساری است که زلف تافته و روی آراسته تا مگر به غمز در میدان پر طاووسینی بر زمین بریزد و ماه را به مرخصی ساعتی بفرستد… شعر هم نگاشته می شود تا شنیده شود و «گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش» و چرا زنان در پرده و پنهان جامعه پیش مدرن زیسته اند و مگر به سوسوزدن ستارهای کمتر سربرآوردهاند تاشاعر شوند و چیزهای دگر هم؟ به بهانه روز شاعره و می خواهم تا این مفاهیم را بن بکاوم و بعدتر به سراغ فروغ، دیگر همکلمه پروین بروم…
جهان صعب و سنگی بیشتر با تنازعی دشوار برای ماندن دست در گریبان بود. غذا نه در حکم تنوع و تفنن که مفهومی برای بقا و سیر شدن و زنده ماندن داشت و چیزهای دگر هم دشوار در چنگ میآمدند که بشر تا هنوز نیروی نهفته در انواع را به مدد علم چندان نگشوده بود و زیست و زارعت یا حشمداری و جنگ را در نخستین شکل و با استمداد نیروی بازوان مردان برزگر و دانه کار و نیز رزمنده فراچنگ میآورد. در این جهان دشوار طبعا آن چیزی که اسباب سیادت است و صدرنشینی بازوی ستبر است و نیروی فزاینده که طبیعت آن را در کتف و کنف مردان نهاده بود. لاجرم زن در حکم اسباب یا زائده و نیز محمل و بستری برای وقوع اراده مردان درشمار و حساب میآمد. نگاه نانخور اضافی و سربار و عامل سربزیر آوردن شرافت قبیلهای ریشه در همین مناسبات دوران باستان وحتی تا قبل از برآمدن عصر بخار و ابزار و میناگری عقل انسان جدید است.
طبعا ساحت شعر هم که با نمودن احساسات درونی یا کنشگری فعال از جایگاه صاحب اندیشه ای که کلمات وزین و وزندار را برای بیان گزیده با موجودی که افواه و گاه خودش هرگز ارادهمندی و کنشگری اش را به رسمیت نشناخته میانه کمتری داشته است. زن تا همیشه معشوق بوده و دیگری عاشق…انتخاب شده و برایش سینه شرح داده اند و نیز گریبان… او نظاره کرده و گاه از مواهب خواسته شدن که عزت و نیز عزیز شدن از پی داشته لذت برده و برای دقایقی خود هم از این نقش پرعافیت شاه گونه غرق کام شده است. عصر جدید اما منابع قدرت و اعمال نظر را تنوع بخشید. قوت بازوی برزگر و شکارچی و نیز جنگاور ارزش سابق بر آن را نداشت که دیگر تنها بقاع مسئله اصلی انسان نبود و دیگرگونه زیستن را نیز مشق کرده بود. برای همین است که میبینیم در عصر جدید شاهد بروز و نمود متفاوت و پردامنهتری از زنان هستیم اما کیفیت و جنس این حضور در خود تفاوت هایی دارد که شاید از جنس پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد باشد و می خواهم دمی به این بهانه در یک دریای وسیعتر شما را به آبتنی با کلمات بخواهم و بخوانم….میان فروغ و پروین نکته اشتراک و نیز افتراق کم نیست. نخست آنکه هر دو برآمده از خانوادههای شهرنشین و نسبتا برخوردارند.
مناسبات شهرنشینی ناگزیر درصد بیشتری از ارزشها و الزامات مدرن را با خود دارد چرا که پیشه و ریشه در شهر از جنس و گونهای دگر است و ارزشهای زیسته هم میزان معناداری از تقاوت را نشان میدهند . شغلهایی مثل مکتبداری و مدرسه و نیز دانشگاه و مطبعه با شهر نسبت دارند و دغدغه بقا و کیفیت ارتقا و تشخص هم در محیط های شهری نسبت بیشتری با معنامندیهای عصر تازه دارد و امکان نمود و بروز زن را فراهم می آورده است. نکتهی دیگر تمکن نسبی خانواده هاست که امکان اندیشیدن به چیزی از جنس کلمه و فراتر از کوشیدن برای ماندن را فراهم آورده است. به روایت کلمات شفیعی کدکنی «آدمی را آبی و نانی….و پس از آن آوازی» و آواز مگر همین امور فراتر از معمول و منقول و نیز اندیشه انسان برخوردار از کف زندگی شرافتمندانه و بیدغدغه برای فردای در راه بودن مغول، ایلغار، فقر و حصبه و نیز گزمه است؟
پدر فروغ نظامی بود و همسر پروین هم، و این هر دو در زندگی و نیز روح شیشهای این دو اثری فراموش ناشدنی و مکدر نهادند. پروین به عقد مردی تفنگ بر میان و سختسر درآمد که از زن جز تن و فرزند هیچ نمیخواست و او را در شمار یکی از فوج ساخلوی قزاقانش در شمار می آورد و کلمهساز نجیب را به این آستان کدام میانه؟ انگار مرد برآمده از دالان تاریخی بود که همه چیز برایش بوی سرب و سنگ میداد و مردان رزم را حوصلهای برای شنیدن نبود و همه جا را میدان و همه کس را سرباز یا سربار، غنیمت و مقهور تفسیر میکردند….
و فروغ از خُلق نظامی پدر میآزارد و زیستن را در جایی بهجز سرای او میجوید و حاصل آن سرگردانی از سرگرانیهای خویش و دگران میشود دفترهای شعر و نیز چیزهای دگر… هر دوی این شاعران اما دغدغهمند انسان هستند. پروین در چهارچوب جهان عرفی اخلاقی زمانهی خود می خواهد تا مردم به همان اخلاق سنتی بازگردند و حرمت انسان و فضائل را پاس بدارند. برای همین است که اشک یتیم را می سراید و بر فقر و رهاشدگی اشک می افشاند و فروغ، حسین منصوری پسر بی کس برجای مانده از جذام و تنهایی را به فرزندخواندگی می پذیرد و برایش دایهگی میکند…
پروین کام و قراری از زیستن با شوی پاگوندارش نمیبرد اما در چارچوب میماند و دوام میآورد و نوعی خودویرانگری شرقی برای حرمت دیوار خانه و نیز حرمت خاندان برمی گزیند اما فروغ از تمام خیالات و تمنیات گاه خارج از عرفش سخن میگوید و از کلمه زدن بر تن ارتکابی هوسآلود هم ابا ندارد… او زن را کنشگر و قادری می یابد که می تواند عامل و آمر باشد… به شعر گناه نگاهی بیفکنید…اما فروغ مطبوع عموم نمی افتد چرا که هر اجتماعی از مردمان با میزانی از عرفی که ترکیب رفتارهای آزمودهی امنیت و احترام آورده و صیانتگر است دوام می یابد و این انباشت را کمتر می توان مگر در پوسته و آن هم به ایام جوانی خراشی نازک داد که منفعت تضمین شده همیشه پیروز میدان است ولو تاریک،ولو بی احساس و روزمره ….و فروغ انگار از جنس همان روشنفکرانی برآمده از مشروطه چون آخوندزاده، تقیزاده و نیز دیگران است که می خواستند همه چیز و همه کس را براندازند و بنیاد را نوبنیان کنند… کلمات شاعره همان بمبهای حیدر بمبمی (حیدرخان عمواوغلی) بود، اما در دعوای عامیون و اعتدالیون از فردای مشروطه هم باز اعتدالیون که واجد همان خصائل پیش گفتهاند ماندگارترند و پروین تداوم همان نگاه است… حافظ ریشههای مانده در خاک و مبتلای بیشینیان و از پیشینیان اما نکو و دانا، وکوشنده تا اخلاق و اصلاح را در چهارچوب همان نظم بازبیاراید و نیز بر خطوط سرخ برآمده از تاریخ و زیست انسان گام ننهاده به آن نزدیک هم نشود…
در پروین خودویرانی بود برای حفظ بوستان پدری و نیز فروغ ویران شد برای آنکه ماهی کوچکی بود که خواست در اقیانوسی پرموج کناره بگیرد و در ساحل دوام آورد. اما …