یک داستان خواندنی
- شناسه خبر: 37282
- تاریخ و زمان ارسال: 12 اسفند 1402 ساعت 23:50
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
«هیولاهای دریایی» شما را به تماشای تصویری اسرارآمیز از شیِ نجاتیافته میبرد
آرمان امروز – صبا صحبتی / مترجم و منتقد : کلویی آریتس نویسندهای آمریکایی مکزیکی است که اولین اثرش (۲۰۰۹)، کتاب «ابرها» جایزه اولین رمان (جایزه ادبی فرانسه) را برای او به ارمغان آورد، کتاب «ابرها» درباره نویسنده جوانی است که در برلین دستخوش یکسری حوادث میشود و به هشت زبان دنیا ترجمه شده است. رمان بعدی او، «جداشده» (۲۰۱۳) که تحسین همگان را برانگیخت به روایت نگهبانی در گالری ملی لندن از جنبش حق رای میپردازد که یکی از جذابترین داستانها در دهه گذشته در انگلستان شناخته شد. شاخصه اصلی رمانهای آریتس حالوهوای آنها است که بیش از طرح داستان، خواننده را با خود همراه میکند. آثار او بهطرز نامتعارفی پر از جزییاتی است که تصویری بزرگ را به نمایش میگذارند، این تصویر پیوسته به بازی گرفته میشود و دنبالکردن آن به میزان اضطراب خواننده بستگی دارد. آریتس استاد افسونکردن نوجوانانی است که با علاقه و اشتیاق فراوان بهدنبال معنا در عمق هر چیزی میگردند. آثار او نیز همانند آثار وی. جی. سبالد در جستوجوی چیزی هستند و حولِ چشمهای آریتس تصویر کشتیِ درحال غرقشدن در دریا را بسیار بزرگتر از یک فرد معمولی میبیند؛ این چشمها ذرهبینی میشود که با مهارت تمام در کتاب «هیولاهای دریایی» (۲۰۲۰-ترجمه حمید نوریان، نشر بان) سومین اثر آریتس، برنده جایز پنفاکنر برای داستان، شما را به تماشای تصویری کامل، اسرارآمیز و افسونکننده از شیِ نجاتیافته مینشاند که میخواهد به دریا بازگردد. «هیولاهای دریایی» آرامشِ شگفتآورِ بیگانهها را از نظر شما میگذراند. این کتاب در اواخر دهه هشتاد در مکزیکوسیتی اتفاق میافتد و داستان با راوی نوجوانی آغاز میشود با نام لوییزا که در ساحل بدون مقصد اما در پی هدفی، بهدنبال چیزی نامربوط پرسه میزند. لوییزا با توماس فرار میکند، احتمالا دوست پسری خیلی بزرگتر از خودش که چیز زیادی از او نمیداند. این فرار موقعیتش را در دانشگاه خارج از کشور بهخطر میندازد. اگر تلویزیونش نمیافتاد و نمیشکست و مجبور نمیشد برای سرگرمشدن روزنامهها را زیرورو کند هرگز در وهله اول رابطه دست به چنین کاری نمیزد؛ در این جستوجو تصادفا به خبری درباره کوتولههای اوکراینی برمیخورد که از قرار معلوم بعد از گریختن سیرکی متعلق به شوروی ناپدید شده بودند. ایده پیداکردن کوتولهها مال لوییزا بود. اما اوضاع بر وقف مراد توماس پیش نمیرود. ناکامی بر سراسر داستانی عجیبوغریب سرشار از تغییرات غیرمنتظره سایه افکنده است… آریتس نه با به نمایشگذاشتن نوگرایی بیش از معمول، بلکه به شیوههای پنهانی ذهن شما را بههم میریزد. او با تضعیفکردن این فرضیه که گفتههای یک رمان واقعیت پیدا میکنند تا داستان را به پیش ببرند، ذهن شما را به چالش میکشد. مثلا وقتی لوییزا از دوستی صحبت میکند که درباره امضای موریس یا درباره الهههایی در میکروارگانیسمهای آب شور که علاقهشان به بناهای باستانی را با او را در میان گذاشتهاند یا درباره دوست پسر سابقش که فقط بهدلیل اینکه از لگدزدن به جعبهها لذت میبرد هر جعبهای را که در خیابان یا کوچه سر راهش سبز شود با لگد پرت میکند. خاطره کوچکی از آریتس در یکی از مطالب در گرانتا چاپ شده است که او به مواردی که از زندگی شخصی خودش الهام گرفته و در کتاب هیولاهای دریایی آورده، اشاره میکند: کلاب شبانه موردعلاقهاش، زمانی که همانند لوییزا نوجوانی بوده و در شهر مکزیکوسیتی زندگی میکرده است یا تعدادی از گذرگاههای شهر که عینا در «هیولاهای دریایی» به چشم میخورند یا مثلا عیاش خوشگذارنی با نام آدان با جلیقه زیردریایی، عینک ایمنی و چکمه موتورسیکلت، کلاه خلبانی که همیشه اینطور بهنظر میرسد که میخواهد صحنه رقص را ترک کند و برود، ولی در اصل هیچوقت اینکار را نمیکند. اعجاز رمان آرتیس در همین است، وقتی مخاطب این مطالب را در خاطرات او میخواند بدون نگرانی میپذیرد، اما زمانیکه رمان را میخواند مدام این امید را در سر میپروراند که شاید شخصیتها بتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و نگران آنها هست. تغییر دیدگاه در آخرین لحظه داستان به نوعی جایزه یا بازده آن به حساب میآید. اما اگر هم اتفاق نیفتد درنهایت از همراهیکردن با لوییزا لذتی بردهاید بدون اینکه دقیقا متوجه شوید چرا او شما را در اطراف خود میخواهد. وقتی او در ساحل با مردی برخورد میکند که بدون فیلتر صحبت میکند اجازه میدهد کلمات بدون توقف از دهانش بیرون بریزند، بیآنکه توجه کند آن مرد چه میگوید و آن مرد در میان صحبتهایش هرازگاهی چیزی معنادار میپراند؛ جملاتی که ارمغان بیپیرایه رمانی میتواند باشد که سخاوتِ راویاش تبدیل به خودداری میشود.