شریعتی و عشق به قلم …اما قلمم را به بیگانه نمیدهم
قلم توتم من است، توتم ماست. به قلمم سوگند، به خون سیاهی که از حلقومش میچکد سوگند، به رشحه خونی که از زبانش میتراود سوگند، به ضجههای دردی که از سینهاش بر میآید سوگند… که توتم مقدسم را نمیفروشم، نمیکشم، گوشت و خونش را نمیخورم، به دست زورش تسلیم نمیکنم، به کیسه زرش نمیبخشم، به سر انگشت تزویرش نمیسپارم. دستم را قلم میکنم و قلمم را از دست نمیگذارم، چشمهایم را کور میکنم، گوشهایم را کر میکنم، پاهایم را میشکنم، انگشتم را بند بند میبرم، سینهام را میشکافم، قلبم را میکشم، حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم… اما...